لائیسیته می خواهیم یا سکولاریسم؟، نویسنده حنیف یزدانی
علی رغم سابقه ۱۰۰ ساله دانشگاه در ایران، بسیاری از مفاهیم ابتدایی علوم سیاسی در ایران حتی برای روشنفکران، مبهم و ناشناخته باقی مانده است. یکی از این مهمترین مفاهیمی که نیاز روز ایرانیان است لائیسیته میباشد، اما بسیاری آن را مترادف با سکولاریسم میپندارند. دلیل اصلی این کژ فهمی به دو موضوع بر میگردد. از یک سو، لائیسیته بیشتر در متون فرانسوی پردازش شده است و سکولاریسم به زبان انگلیسی که ایرانیان تسلط نسبی بیشتری به آن دارند. از سوی دیگر، ایرانیها در مواجه با غرب، کمتر به تاریخ غرب و به خصوص اروپا علاقه نشان دادهاند و تقریباً، تمام توجه خود را معطوف به فلسفه غرب کردهاند. این مسئله باعث درک سطحی از غرب شده است. تا جایی که بسیاری از روشنفکران ایرانی تفاوت فکری و سیر اندیشه در کشورهای مختلف غربی را نمیدانند.
سکولاریسم نتیجه پروتستانیسم:
پروتستانیسم در امپراطوری رم مقدس، شکل میگیرد. قلمرو امپراطوری رم مقدس از اطریش تا هلند امروزی را در بر میگرفت. پروتستانها برای اولین بار، به پیروان مسیحت اجازه دادند که متن کتاب مقدس را ترجمه کنند و به زبان محلی خود نیایش کنند. چیزی که در برای کاتولیک ها تا سال های ۱۹۶۰ ناممکن بود. این مسئله باعث کم رنگ شدن نقش روحانیون به عنوان رابط بین خدا و مومنان شد. پروتستان ها، برای مورد قبول گرفتن خود در درجه اول و مقابله با قرائت واحد پاپ از آیین مسیحیت مفاهیم مختلفی از جمله پلورالیسم و تسامح مذهبی را پرداختند که به صورت مستقیم از استبداد مذهبی جلوی گیری می کرد. این تلاشهای پروتستان ها، در کشورهای انگلیسی زبان و کشورهای منتج شده از امپراطوری رم مقدس مانند آلمان و سوییس به شکل گیری فرهنگی کمک کرد که در آن نهادهای سیاسی و نهاد مذهبی به صورت آشتی جویانه به تکامل پرداختند و در این روند حقوق انسان و طبیعت را به رسمت شناختند. به این روند آشتی جویانه میان نهاد مذهب و سیاست و نگاه عرفی به دین سکولاریسم می گویند.
لائیسیته: قانون تکلیف دولت و کلیسا را مشخص می کند!
اوضاع اما در فرانسه کاملاً متفاوت بود. انقلاب فرانسه در سال ۱۷۹۲، اگر چه سلطنت لویی ۱۶ ام را از بین برد، اما در ضدیت با مذهب هیچ فروگذار نبود. درگیری میان بخشی از طرفداران انقلاب به خصوص کمونارهای پاریس با اصحاب کلیسا در ۱۸۷۰ به اوج می رسد. در کمون پاریس، قبل از کشتار وسیع کمونارها توسط جناح راست حکومت، این کمونارها بودند که تعداد زیادی از کشیش ها را اعدام کردند.
در سال ۱۹۰۵، قانون لائیسیته در فرانسه تصویب می شود. این قانون جدایی نهادهای مذهبی از دولت را تضمین میکند.
لائیسیته بر سه اصل استوار است:
• آزادی وجدان و آزادی ابراز عقاید خود در حدود احترام به نظم عمومی،
• جدایی نهادهای عمومی و سازمان های مذهبی (نه دین از سیاست)،
• برابری همه در برابر قانون بدون توجه به اعتقادات و اعتقاداتشان.
لائیسیته برای مؤمنان و غیر مؤمنان حق آزادی بیان عقایدشان را تضمین میکند. همچنین حق داشتن یا نداشتن دین، تغییر آن یا کنار گذاشتن دین را تضمین می کند.
لائیسیته اجرای آزاد عبادت و آزادی مذهب و همچنین آزادی در برابر مذهب را تضمین میکند: هیچ کس نمیتواند توسط حق احترام به جزم یا دستورات مذهبی محدود شود.
لائیسیته به معنای جدایی دولت از سازمانهای مذهبی است. لذا دولت هیچ دینی را به رسمیت نمیشناسد و کشور دین رسمی نخواهد داشت. از سوی دیگر، دولت از بودجه عمومی به هیچ دینی پول نمیپردازد. و در نهایت، دولت بر عملکرد داخلی سازمانهای مذهبی حاکم نخواهد بود.
بنابراین، جمهوری لاییک، برابری شهروندان را در زمینه خدمات عمومی، صرف نظر از اعتقادات یا عقایدشان، تضمین می کند.
لائیسیته یک عقیده در میان دیگران نیست، بلکه آزادی داشتن یک عقیده است. این یک اعتقاد نیست، بلکه اصلی است که همه آنها را با رعایت نظم عمومی مجاز می کند. لذا بر خلاف آنچه رادیکال های مذهبی می گویند، لائیسیته متضمن آزادی مذهبی و انجام تکالیف مذهبی بدون دخالت دولت است.
تفاوت اصلی در چه هست؟:
طبق آنچه به صورت خلاصه رفت، تفاوت اصلی لائیسیته با سکولاریسم در این است که لائیسته قانون است ولی سکولاریسم تنها در سطح فرهنگ عمومی و نگاه عرفی و صلح جویانه مومنان به دین و انطباق آن با حقوق انسان و طبیعت باقی میماند.
برای مثال طبق قانون اساسی فرانسه بر مبنای اصل لائیسیته، نهادهای مذهبی مانند کلیسا یا مساجد، هیچ گونه کمک مالی از مالیات مردمی از سوی دولت دریافت نمیکنند. اما در بسیاری از کشورهای سکولار نظیر بلژیک یا آلمان نهادهای مذهبی بر مبنای تعداد اعضایشان، از مالیات مردم سهم میبرند. در لایسیتهی فرانسوی، اعضای کلیسا هیچ قدرت سیاسی ندارند، اما در دولت سکولار انگلستان، شاه یا ملکه رییس کلیسای پروتستان نیز هست! همچنین ۲۶ نفر از اعضای کلیسا عضو مجلس اعیان انگلستان هستند!
روشنفکران مذهبی در برابر روشنفکران غیر مذهبی: نعمتی ها در برابر حیدری ها
در ایران از سالهای ۷۶ تا ۸۸، بین دو گروه از روشنفکران مذهبی از جمله سروش و شبستری و ملکیان از یک سو و روشنفکران غیر مذهبی مانند جواد طباطبایی، شایگان، جهانبگلو، سپانلو، دوستدار و… از سوی دیگر دعوایی در گرفت که چه کسی روشنفکرتر است. این بحث که بیش از ۱۰ سال طول کشید هیچ دستاورد مثبتی برای جامعه روشنفکری و دانشگاهی ایران نداشت. در نهایت، جامعه ایران و حتی خود این روشنفکران، درباره اصلی ترین مشکل تاریخی ایران یعنی سکولاریسم و لائیسیته نه بحثی کردند و نه چیزی فهمیدند.
اما اگر این روشنفکران به موضوع لائیسیته و سکولاریسم وارد میشدند به راحتی می توانستند توضیح بدهند که این روشنفکران مذهبی هستند که میتوانند با ارائه قرائت آزادی خواهانه تر از دین، جامعه مؤمنان را آماده پذیرش مفاهیم جدید از جمله حقوق بشر، به رسمت شناختن دیگران، پلورالیسم و به صورت کلی وارد پروسه ایی که به آن سکولاریسم میگویند، بنمایند. از سوی دیگر، هر دو دسته از روشنفکران میتوانستند، با رد دولت دینی و دین دولتی، زمینه تصویب قوانین برای جدایی نهادهای مذهبی از دولت را آماده کنند که به آن لائیسیته گفته میشود. متاسفانه همه این روشنفکران چه مذهبی چه غیر مذهبی به دلایل مختلف از جمله ضعف فکری، وقت گرانبهای جامعه جوان ایران را برای یک دهه تلف کردند.
امروز ما چه می خواهیم؟:
علی شریعتی به عنوان تأثیر گذارترین روشنفکر صد سال اخیر، در سالهای دهه ۵۰، دم از پروتستانتیسم اسلامی می زد. راهی که او در نظر گرفته بود، به سکولاریسم ختم میشد. این او بود که نظریه اسلام منهای روحانیت را طرح کرد، همانطور که پروتستان ها با اجازه دادن بر پرسشگری و شک کردن در باره مفاهیم دینی و دسترسی بی واسطه به متون دینی راه پلورالیسم و تسامح دینی را گشودند. در همین کانتکس بود که خمینی در پاریس در انقلاب ۱۳۵۷، از عدم حضور روحانیت -و حتی خود او- در دولت، حقوق برابر همه شهروندان بی توجه به باورشان و آزادی ادیان و اقلیتها سخن گفت. هر چند بعد از رسیدن به قدرت به هیچ کدام از این وعدهها عمل نکرد. اما امروز بعد از تجربه جمهوری اسلامی، آیا نباید با فراتر رفتن از سکولاریسم به دنبال لائیسیته بود؟
جامعه ایرانی پس از سر گذاشتن انقلاب ۱۳۵۷ و تجربه حکومت روحانیان به صورت جمعی به این نتیجه رسیده است که دین یک امر شخصی است و قدرت نباید در دین دخالت نماید. از سوی دیگر، اکثریت مطلق ایرانی ها به شایسته سالاری و بکارگیری شهروندان بر مبنای توانایی شان و نه باور و دینشان اعتقاد یافتهاند. لذا، بر خلاف اکثر کشورهای مسلمان، جامعه ایران را می توان سکولار تعریف کرد. گنجاندن لائیسیته در قانون اساسی، به جامعه این اجازه را می دهد تا از دستاوردهای سکولاریسم حفاظت بیشتری بنماید.