در شفاف سازی تاریخ یا برگی از تاریخ/ سپاه پاسداران بلای جان ملت ایران، نویسنده محمد جعفری (۴)

Jafari Marbini-Mohamed-1 مهمترین ارگان های انقلابی، دادگاه ها و سپاه پاسداران انقلاب که هم بلای جان دولت موقت، و هم بلای جان ملت ایران و عامل سرکوب مردم در ‏جهت استقرار دیکتاتوری ولایت مطلقه غارتگر فقیه تا به امروز بوده و هستند، در زمان دولت موقت و با دست آن دولت پایه ریزی گردید. در اینجا منظور ما فقط سپاه پاسداران و گره کور آن است تا شاید مطلعی اگر بود، به روشنائی آن گره کور بپردازد.

بسیاری در مورد سپاه پاسداران و نقش آن قلم فرسایی کرده‌ اند. از جمله اینجانب در کتاب گروگان گیری و جانشینان انقلاب، فصل یکم، نسبتاً مشروح به چگونگی تشکیل ارگان های انقلابی و از جمله سپاه پاسداران و هدف از تشکیل سپاه پاسداران از قول بنیان گذار آن در دولت موقت، آقای دکتر ابراهیم یزدی، و سخنگوی وقت دولت آقای عباس امیر انتظام، پرداخته‌ ام. اما از دید من، هدف از تشکیل سپاه پاسداران از حیِز انتفاع انداختن ارتش، توسط سپاه بوده است. برای اینکه تا حدودی مسئله روشن شود باید به فرازی از نامه آقای مهندس مهدی بازرگان به روزنامۀ اطلاعات تحت عنوان «اگر اسم این ارتباطات جاسوسی است، صاحب اختیارید» توجه لازم مبذول گردد.

آقای مهندس بازرگان در نامه‌ ای به روزنامۀ اطلاعات تحت عنوان «اگر اسم این ارتباطات جاسوسی است، صاحب اختیارید»، به توضیح ‏مختصری از فعالیت های نهضت آزادی بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲و دوران نهضت مقاومت ملی تا پیش از پیروزی انقلاب پرداخته و ‏سپس تاریخچۀ فهرست واری، از ارتباطات سیاسی نهضت آزادی، از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا واژگونی نظام شاه در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ را ذکر کرده ‏است. و در پایان خاطر نشان کرد: «حال اگر اسم این ارتباطات و نتایج مؤثر آنها در پیروزی سنگر به سنگر مبارزات ملی و انقلاب ‏اسلامی به رهبری امام خمینی را جاسوسی و سازشکاری می‌ گذارند، صاحب اختیارید.» (۱)

آن مرحوم در فرازی از نامه در مورد اعلامیۀ بی طرفی ارتش می‌نویسد: «شورای عالی دفاع در تاریخ ۲۰ بهمن ۱۳۵۷ (یعنی دو روز مانده به سقوط رژیم)، اعلامیه‌ ای منتشر ساخت که از آن پس، ارتش ایران با ملت، ‏درگیری و رویارویی نخواهد داشت. این تصمیم که بدنبال جریان ها و مذاکرات اتخاذ شده بود، موفقیت بزرگی برای ملت و راهگشای امیدی ‏برای آیندۀ نزدیک محسوب می‌ شد. البته جز خدا کسی خبر از غیب ندارد، آنچه پیش آمد شاید مصداق «الخیر فی ما وقع» بوده باشد. المرء ‏یدبر و الله یقدر. ولی چه کسی می‌ داند اگر کار به آن ترتیب و تدریج نیز پیش می‌ رفت و ارتش و نیروهای انتظامی متلاشی نشده به ‏تسخیر ملت در می‌ آمد، عواقب امر محکم تر، سالمتر از آب در نمی‌ آمد.» (۲)

بنا به گفتۀ صریح مهدی بازرگان، اعلامیۀ بیطرفی ارتش در ۲۰ بهمن ۱۳۵۷ صادر شده است، ولی دست هایی و عواملی مانع از انتشار آن در همان تاریخ شده‌ اند و سرانجام در ۲۲ بهمن، اطلاعیه بیطرفی ارتش، انتشار پیدا کرد. مرحوم بازرگان به صراحت می‌ گوید که دست هایی و یا عواملی مانع اعلامیه بی طرفی ارتش در ۲۰ بهمن شدند، اینکه چه کسانی و یا چه عواملی در ۲۰ بهمن مانع انتشار بی طرفی ارتش شده‌ اند را معرفی نمی‌ کند. از سیاق جملۀ مرحوم بازرگان به احتمال قریب به یقین روشن است که وی می‌ دانست، چه کسانی و یا چه عواملی، مانع شده‌ اند که اعلامیۀ بی طرف ارتش در ۲۰ بهمن ۱۳۵۷ منتشر شود. گویا صلاح نمی‌ دانست که این اشخاص و عوامل را معرفی کند و یا آن را مهم نمی‌ دانست که برای ملت ایران بگوید، چه کسانی و یا عواملی مانع شده‌ اند و به هر دلیلی سکوت اختیار می‌ کند و اصلاً از آن سخنی به میان نمی‌ آورد. اما روشن شدن این گره کور در تاریخ و تجربۀ تاریخی، بسیار حائز اهمیت است. برای اینکه بفهمیم که چه دست هایی و چه عواملی در ۲۰ بهمن ۱۳۵۷، مانع انتشار اعلامیۀ بی طرفی ارتش شده‌ اند، باید دید که در این دو روز، چه اتفاق افتاده است؟

در این دو روز است که بعضی از پادگان‌ های نظامی و کلانتری‌ ها به دست مردم سقوط کردند و در همین یکی دو روز است که اسلحه های پادگان‌ ها و کلانتری‌ ها بین مردم و کسانی که از قبل طرح تشکیل سپاه پاسداران را کشیده بودند، پخش شد. و توسط همین اسلحه‌ ها بود که سپاه پاسداران ساخته شد. و بنا به نقل درست مرحوم بازرگان «اگر کار به آن ترتیب و تدریج نیز پیش می‌ رفت و ارتش و نیروهای انتظامی متلاشی نشده به ‏تسخیر ملت در می‌ آمد، عواقب امر محکم تر سالمتر از آب در نمی‌ آمد.‏» طبیعی است که اگر «ارتش و نیروهای انتظامی متلاشی نشده» بود، امکان تشکیل سپاه بوجود نمی‌ آمد (۳) و هرگز خمینی قادر نمی‌ شد که دیکتاتوری فقیه را بر جامعه مسلط کند و حتی بانیان و طراحان اولیه سپاه را هم از صحنه حذف کند. برای روشنائی انداختن به این نکتۀ تاریخی از زبان مهندس بازرگان در مورد تأسیس نهادهای انقلابی یادآور می‌ شود. مرحوم بازرگان می‌ گوید: پس از مستقر ‏شدن در ‏نخست وزیری بعد از ظهر دوشنبه ۲۳ بهمن ۵۷ که عملاً از شاپور بختیار خلع ید شد، «به عنوان اولین اقدام، ‏تعیین معاونین بود که ‏فی المجلس تکلیف کردم و آنها پذیرفتند. آقایان مهندس صباغیان، معاون نخست وزیر ‏در امور انتقال، دکتر ابراهیم یزدی معاون در امور ‏انقلاب، و مهندس عباس امیر انتظام معاون در امور اداری و ‏روابط عمومی. دو پست اول (یعنی پست معاونت نخست وزیر ‏در امور انتقال و پست معاونت در امور ‏انقلاب) و بی سابقه، و لازمۀ وظایف و شرایط انقلاب بود. ‏یکی برای تبدیل ‏تدریجی دستگاه قدیم و تعیین مسئولین جدید برای مؤسسات عمده و ادارات اصلی، مانند شهربانی، شهرداری‏، شرکت نفت ‏یا شیلات، دانشگاه ها، ذوب آهن، راه آهن، هواپیمائی و غیره، و دیگری برای تداوم و نظارت ‏و حفاظت انقلاب و تأسیس نهادهای انقلابی، ‏از جمله سپاه پاسداران و ارتباط با مقامات و مواضع انقلابی‏» (۴). پس بنابراین آقای دکتر ابراهیم یزدی می‌ شود «معاون نخست وزیر در امور انقلاب» که وظیفه‌ اش تأسیس نهادهای انقلابی، ‏از جمله سپاه پاسداران و ارتباط با مقامات و مواضع انقلابی است.

آقای دکتر یزدی هم خود بارها اعلام کرده است که من سپاه را تشکیل دادم: ‏

‏«می دانید سپاه را خود من تشکیل دادم. ما دیدیم جوان هایی که در دورۀ انقلاب داوطلبانه اسلحه بدست گرفته ‏بودند، اگر به حال خودشان ‏رها می‌ شدند، معضلات و مشکلات و آسیب هایی بدنبال داشت. کلانتری‌ ها هم ‏سقوط کرده بودند و ما نیرویی برای حفظ امنیت نداشتیم، لذا ‏طرح کلیِ تشکیل یک نیروی مسلح و مردمی از ‏جوانان داوطلب که به دولت داده بودیم، تصویب شد. به عنوان معاون نخست وزیر در ‏امور انقلاب، مسئول و ‏مأمور تشکیل آن شدم. با همکاری مهندس توسلی، آیین نامه و اساسنامه‌ ای نوشتیم که بر اساس آن، جوانان ‏مسلح در ‏انقلاب زیر پوشش سپاه پاسداران می‌ شدند. این آیین نامه تصویب شد. به موجب این آیین نامه، ‏شورای فرماندهی مرکب از نمایندگان ‏دولت، دادستان کل، وزارت کشور، ستاد کل ارتش و رهبر انقلاب ‏تشکیل شد. زیر نظر این شورا یک ستاد اجرائی بوجود آمد.» (۵)

وی ‏می افزاید: «سپاه یک فرمانده نداشت‏، بلکه یک شورای فرماندهی درست کرده بودیم که شامل نمایندگان وزارت کشور، دادستان کل، ستاد ‏‏مشترک ارتش و دولت و رهبری بود. نمایندۀ دادستان کل به این دلیل که اگر ضرورت داشت یک خانه‌ ای ‏بازرسی شود، حکم بدهد و کار ‏خلاف قانون نشود. نماینده ستاد مشترک برای سازمان دهی آموزش بچه ها‏، خود من هم نمایندۀ دولت بودم. وزارت کشور یک نماینده ‏معرفی کرده بود. هر کدام از اینها به یک دلیل در ‏آن مجموعه آمده بودند تا هماهنگ عمل کنیم. به پیشنهاد من آقای خمینی به مرحوم حسن لاهوتی ‏به عنوان نماینده خودشان در ‏این شورا حکم داد.» (۶) طبق این گفته در این شورای فرماندهی نماینده دادستان کل برای مشروعیت حقوقی دادن به اعمال سپاه بوده و ‏نماینده ستاد مشترک هم ‏برای سازماندهی و آموزش. ‏و چون وزارت کشور را هم دولت تصدی می‌ کند، بنابر این نماینده وزارت کشور در واقع نماینده دولت است. ‏‏پس آنچه در این شورای فرماندهی می‌ ماند، آقای دکتر ابراهیم یزدی و نماینده آقای خمینی است.‏ آقای دکتر ابراهیم یزدی در فراز بالا دلیل تشکیل سپاه را نبود نیرو برای حفظ امنیت عنوان می‌ کند، که از دید من بیشتر به بهانه شبیه است، تا واقعیت، زیرا:

۱ـ همافرانی که حتی در برابر حمله گارد جاویدان وارد عمل شدند و تعدادشان هم کم نبود، آماده ‏بودند. آیا نمی‌ شد از اینها با کمک آنچه ‏از کلانتری‌ ها مانده بود، در حفظ امنیت کشور استفاده نمود؟

‏۲ ـ آیا از ارتشی که با انقلاب هماهنگ شده و رهبری انقلاب را پذیرفته و آماده خدمت بود، نمی‌ شد از بخشی از ‏آنها استفاده نمود؟ از دید من چرا! بگذرم.
اما با انتشار کتاب خاطرات، آقای دکتر ابراهیم یزدی در سال ۱۳۹۲، حدود ٣٠ سال بعد از پیروزی انقلاب، نکته دیگری را روشن می‌ کند که چرا سپاه پاسداران را تشکیل داده است و طرح از ابتکارات ایشان بوده است. این طرح تشکیل سپاه پاسداران دقیقاً منطبق است با «تدوین و اجرای برنامه‌ های راهبردی» که آقای دکتر ابراهیم یزدی به آقای خمینی سری و در خفا ارائه داده است. بعد از مطالعۀ آن برنامه‌ های راهبردی، متوجه شدم که حقیقتاً این طرح قبضه کردن قدرت است، و به این علت، من آن را «طرح سرّی چگونگی قبضه کردن قدرت در انقلاب ۵۷» نام گذاری کردم. (۷) در آن طرح از جمله آمده بود «این طرح که جهت سازماندهی کل نیروهای انقلاب تحت عنوان «شوراها» تهیه شده بود، مقدمه‌ ای دارد، که ضمن آن ویژگی سازماندهی در انقلاب ایران و ضرورت ایجاد سازماندهی واحد برای مرحله جدید انقلاب مطرح شده است. البته این طرح به تصویب نهایی نرسید. شتاب انقلاب، بیش از سرعت حرکت ما بود.» (۸)

حتی پیش از آنکه بدانیم قصد او از سازماندهی واحد چیست، جمله «ضرورت ایجاد سازماندهی واحد» (۹) می‌ گوید که «حزب واحد» در سر دارد. بگذرم از اینکه «سازماندهی واحد» با «شوراها» در تناقض است. هدف وی در پوشش «نیروهای انقلاب» تحت عنوان «شوراها»، بنابر ایجاد سازمانی واحد بوده‌ است. بنابر شرحی که در کتاب آورده، از دید آقای دکتر ابراهیم یزدی تهیه کنندۀ طرح، آن سازمان واحد، «نهضت آزادی» بوده‌ است. الا اینکه با تشکیل حزب جمهوری اسلامی و بدر آوردن «نهادهای انقلاب» از چنگ حکومت موقت، مأموریت ایجاد سازمان واحد را تشکیل دهندگان حزب جمهوری اسلامی برعهده گرفتند.

آقای دکتر ابراهیم یزدی معاون نخست وزیر، مأمور تهیه طرح های انقلاب شد. و از طرح های او، دو طرح به اجرا درآمدند که عامل استقرار ولایت مطلقه فقیه شدند و ستون فقرات آنند. این دو، باید نقش بازوان نظامی و قضائی «سازماندهی» واحد را برعهده می‌ گرفتند. «سازماندهی واحد» (۱۰) نهضت آزادی نشد، و همین موجب شد که خودشان از گرونه حذف شوند، و حزب جمهوری اسلامی شد و قدرت انحصاری را روحانیت به رهبری آقای خمینی بوسیلۀ همین دو طرحی که ابتدا توسط آقای دکتر ابراهیم یزدی به اجرا در آمد، یعنی سپاه پاسداران انقلاب و دادگاه های انقلاب، آنها قبضه کردند. و سپاه و دادگاه های انقلاب دو پایه از پایه‌ های استبداد فقیه شدند.

بر اساس این داده‌ ها باید تا حدودی معلوم شود که کسانی که می‌ خواستند اسلحه در دست مردم بیفتد، در روز ۲۰ بهمن ۱۳۵۷، مانع انتشار بی طرفی ارتش شده‌ اند. چون در این دور روز است که بعضی از پادگان‌ های نظامی و کلانتری‌ ها به دست مردم سقوط کرد و اسلحۀ اینها در بین مردم پخش شد و امکان تشکیل سپاه بوجود آمده است.

حال بد نیست که چند نکته‌ ای هم در مورد تشکیل سپاه از زبان آقای امیر انتظام برای دقیقتر کردن مطلب آورده شود:

آقای امیر انتظام معاون نخست وزیر در امور اداری و ‏روابط عمومی در تاریخ ۱۲ اسفند ۵۷، در یک مصاحبۀ مطبوعاتی اعلام داشت: ‏ «بر اساس تصمیم هیئت دولت، سپاه پاسداران انقلاب ایجاد خواهد شد. آئین نامه آن تهیه شده و در دست مطالعه ‏و رسیدگی است، و تا چند ‏روز دیگر پس از تصویب این آئین نامه اعلام خواهد شد و گارد ملی بوجود خواهد ‏آمد.» (۱۱)

متعاقب آن، مجدداً آقای امیر انتظام در تاریخ ۱۲ فروردین ۵۷، در مصاحبه مطبوعاتی دیگر، ضمن توجیه ‏وظایف ارتش که دفاع از مرز ‏است و توجیه وظایف سپاه پاسداران انقلاب گفت: ‏

‏‏«سپاه پاسداران انقلاب که کم کم با دیدن دوره‌ های آموزشی، کار آمد می‌ شوند، وظیفه بسیار مهمی بر عهده ‏خواهند داشت، زیرا ما نمی‌ ‏خواهیم ۲۸ مرداد دیگری تکرار شود. ‏از این پس تمام قسمت های فرماندهی ارتش بعهده شوراها خواهد بود و شوراها هستند که در ارتش، ژاندارمری ‏و شهربانی نقش فرماندهی ‏را اجراء خواهند کرد. بنابر این هیچکس در سمت فرماندهی قرار نخواهد گرفت و ‏این امکان برای همیشه از بین خواهد رفت که یک نفر ‏دست به کار خلافی بزند و یا تصمیم گیری کند. سپاه ‏انقلاب بدین جهت باقی خواهد ماند که اگر روزی آن چند نفر فرمانده عضو شورا هم ‏خواستند کاری خلاف ‏بکنند، سپاه مانع آن خواهد شد». (۱۲)

بنابراین هدف اصلی از تشکیل سپاه پاسداران، قبضه کردن قدرت، از کار انداختن ارتش به عنوان نیروی فائقه مسلح و خارج کردن فرماندهی نیروهای مسلح از ارتش و در اختیار سپاه پاسداران گذاشتن به نحوی که ارتش به صورت سازمانی تحت فرماندهی سپاه پاسداران درآید، بوده است و این هدف گام به گام دنبال شده تا سرانجام تحقق پیدا کرده است. (۱۳)

در پایان سئوالی مطرح می‌ شود، مرحوم مهندس مهدی بازرگان به صراحت می‌ گوید:

تصمیم اعلامیه بی طرفی ارتش بدنبال جریان ها و مذاکراتی در ۲۰ بهمن (یعنی دو روز مانده به سقوط رژیم) اتخاذ و صادر شده، ولی دست هایی و یا عواملی مانع از انتشار آن در همان تاریخ شده‌ اند. و در نتیجه دو روز بعد در ۲۲ بهمن که ارتش و نیروهای انتظامی متلاشی شده و اسلحه بین مردم پخش گردیده است، اعلامیه بی طرفی ارتش منتشر می‌ شود. مرحوم مهندس بازرگان به هر دلیلی آن دست ها و عوامل را معرفی نمی‌ کند. اگرچه هم اکنون با اسناد انکار ناپذیری که فاش شده و در اختیار قرار گرفته است، معلوم است که چه دست هایی و عواملی در کار بوده است. اما این از زمین تا آسمان متفاوت است که شخصی نظیر مهندس مهدی بازرگان که خود در جریان مذاکرات و اتخاذ تصمیم اعلامیۀ بی طرفی ارتش بوده، دست ها و عواملی که مانع شده‌ اند که آن اعلامیه در همان ۲۰ بهمن ۱۳۵۷ منتشر نشود را معرفی کند. حال سئوال این است که چرا آن دست ها و یا عوامل معرفی نشده‌ اند؟ این معرفی نکردن برای شخص مهندس بازرگان دلایل مختلفی داشته و یا نیازی به معرفی آن دست ها و عوامل نمی‌ دیده است و یا شاید از جمله بدین علت باشد که ملت ما به درستی فاقد سنت بازنگری و انتقاد از اعمال عملی و نظری خود است. (۱۴) در کشور ما و در نظر شخصیت ها و متفکرین، بازنگری و نقد بازنگری و نقد اعمال خود، عمل مذمومی تلقی شده و می‌ شود و به نظر می‌ رسد انتقاد از خود برای شخص، ضعف محسوب مى ‏شود، و یا آن را لازم و ضروری نمی‌ داند، در صورتی که کسان و شخصیت هایی که به بازنگری و انتقاد از اعمال عملی و نظری خود می‌ پردازند، قطعاً عمل سرمایه گذاری است که انجام می دهند و کشور و ملت در آینده بهره چنین کسانی را به آنها خواهد پرداخت. طرح این سئوال هم نه خورده گیری از مرحوم مهندس بازرگان است، که خدمات برجسته آن مرحوم که پرچمدار نهضت روشنفکری ملی- مذهبی در دوران معاصر هستند و به تعبیر خودشان که تعبیر به حقی است، عمرشان با "شصت سال خدمت و مقاومت " همراه است، ذره‌ ای کاسته و یا و یا کم بها داده نخواهد شد. بلکه هدف اصلی از طرح سئوال این است که اگر کسانی از دوستان و یا همکاران نزدیک آن مرحوم که در جریان امر بوده و دست ها و عواملی که مانع ایجاد کرده‌ اند، اعلامیه بی طرفی ارتش در همان ۲۰ بهمن ۱۳۵۷ منتشر شود، برای هرچه بیشتر روشنائی انداختن به تجربۀ تاریخی، آن را به اطلاع عموم برسانند که این عمل نه ذره‌ ای از خدمات مرحوم بازرگان می‌ کاهد، و نه حتی در حقیقت مضر به حال صاحب آن دست ها و یا عوامل خواهد بود.

محمد جعفری
mbarzavand @yahoo.com

نمایه و یادداشت:

۱-اطلاعات پنجشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۵۸ شماره ۱۶۰۶۹؛ گروگان گیری و جانشینان انقلاب ص ۱۹۳-۱۹۲.

۲-همان سند.

۳-البته تعدادی بسیار نازلی اسلحه‌ های سبک دستی را بعضی از افراد در دست داشتند، اما این ها اسلحه‌ ای نبود که بشود با آن سپاه پاسداران را ساخت و بر جامعه مسلط شد و حکومت را قبضه کرد.

۴-بیست و پنج سال در ایران چه گذشت، از داود علی بابائی، چاپ اول ۱۳۸۲، ج اول، ص۱۵۴ و ۱۵۵‏ به نقل از شورای انقلاب و دولت موقت.

۵- مجلۀ چشم انداز ایران، زیر نظر لطف الله میثمی، شماره ۳۲، تیر و مرداد ۱۳۸۴، گفتگو با دکتر ‏ابراهیم یزدی.

۶-همان سند. و یا نگاه کنید به کتاب گروگان گیری و جانشینان انقلاب، ص ۴۳.

۷- برای اطلاع کامل از توضیح طرح، نگاه کنید به فصل یازدهم کتاب پاریس و...، ص ۵۱۰-۴۶۷ و عین طرح هم در خاطرات دکتر یزدی، جلد ۳، ص ۱۳۶-۱۲۷ آمده است.

۸-خاطرات دکتر یزدی، جلد ۳، ص. ۱۳۱

۹- آقای دکتر یزدی می‌ نویسد: «در نیمه اول سال ۱۳۵۷، مرحوم دکتر بهشتی به آمریکا آمد و از ایالات مختلف، از جمله تگزاس (هوستون)، نیویورک، واشنگتن دی سی، دیدار کرد. در هوستون ما با هم دربارۀ وضعیت جنبش در ایران و ضرورت ایجاد تشکل های سیاسی مذاکرات مفصلی داشتیم... با توجه به این سوابق طولانی دوستی و همکاری، سفر ایشان به آمریکا و تگزاس در دیدار و گفتگوها برای هر دوی ما بسیار مغتنم بود. به خصوص که سفر ایشان مقارن بود با سفر قریب الوقوع من به نجف و دیدار با آقای خمینی. هر دوی ما قبول داشتیم که نیروهای اسلامی نیاز به تشکل و سازماندهی دارند. با پراکندگی نیروها، آیندۀ جنبش در ابهام قرار خواهد داشت. در مورد چگونگی سازماندهی نیروها، با هم اختلاف نظر پیدا کردیم. نظر ایشان این بود که یک حزب واحد تشکیل شود و همه نیروهای اسلامی، از روحانیان و روشنفکران ملی- اسلامی در آن شرکت کنند، ولی یک گروه ۳ تا ۵ نفری از روحانیان، بر تصمیمات حزب نظارت نهایی با حق وتو داشته باشند. از قانون اساسی مثال زدند که یک گروه ۵ نفری از مجتهدان، مصوبات مجلس مقننه را مورد بررسی قرار می دهد و آنها را تأیید و یا رد می کند. من این نظر و قیاس را نادرست و غیرواقع بینانه می‌ دانستم. در برابر، نظرم این بود که نهضت آزادی ایران در داخل فعالیت خود را آغاز کند، و تجدید سازمان نماید. روحانیان نیز سازمان ویژه خود را داشته باشند و این دو با هم یک جبهه مشترک ایجاد نمایند. هر دو گروه در پاره‌ ای از مسائل از استقلال برخوردارند. در حالی که در پاره‌ ای از مسائل با هم مشترکند و همکاری می‌ کنند. اما اگر قرار باشد نیروهای اسلامی، یک حزب و سازمان واحد داشته باشند، با آن هم مخالفتی ندارم، ولی بر این باورم که رابطۀ روحانیان و روشنفکران در این حزب واحد همان الگوی شورای مرکزی نهضت آزادی ایران باشد. در نهضت آزادی، مرحوم طالقانی عضو هیئت مؤسس و شورای مرکزی بود، اما حق ویژه‌ ای برای خود قائل نبود. در تصمیمات شورا او هم یک رأی داشت، برابر رأی جوان ترین عضو شورا. در یک سازمان سیاسی، تصمیمات فقهی یا قانون گرفته نمی‌ شود که به نظر اجتهادی روحانیان نیازی باشد. اما وقتی صحبت از مسائل فقهی و تخصصی به میان آید و نیاز به نظر کارشناسی باشد، منطق و خرد ورزی و احساس مسئولیت دینی، حکم می کند که شورای تصمیم گیری، نظر کارشناسی روحانیان عضو شورا را خواستار شود و بر طبق آن عمل کند. این همان کاری بود که در شورای مرکزی نهضت آزادی صورت می گرفت. مرحوم بهشتی با این نظر به شدت مخالفت کرد و بر نظر خود اصرار ورزید. و نهایتاً هم حزب جمهوری اسلامی بر اساس همین دیدگاه تشکیل شد.»

خاطرات دکتر یزدی، جلد دوم ص ۱۴۴-۱۴۵و جلد سوم ص ۱۳۱.

۱۰- روشن است و نیاز به توضیح ندارد که «حزب واحد» و یا «سازماندهی واحد» الگو برداری از حزب واحد رستاخیز و یا حزب و سازماندهی اتحاد جماهیر شوری و کشورهای کمونیستی و یا سوسیالیستی اقمار آن است.

۱۱- گروگان گیری و جانشینان انقلاب، ص ۳۹؛ برگرفته از: کیهان، چهارشنبه ۲ اسفند ۵۷، شماره ۱۰۶۴۳، ص۱

۱۲- همان سند ص ۴۰-۳۹؛ برگرفته از: اطلاعات، یکشنبه ۱۲ فروردین ماه ۵۸، شماره ۱۵۸۱۹، ص ۲‏.

۱۳- چگونگی گام به گام دنبال کرد طرح از حیِز انتفاع انداختن ارتش، نگاه کنید به کتاب آیا می دانید چرا چنین رژیمی بر پاست؟ بویژه فصل اول و دوم و سوم.

۱۴- کسانی علاقه مند به اطلاع بیشتری در مورد ضعف سنت بازنگری و انتقاد از اعمال خود هستند، می‌ توانند به کتاب «مصدق و بختیار، مقایسه در روش و منش» چاپ اول، ص ۱۳۰-۱۲۳ و چاپ دوم ص ۱۲۲-۱۱۵، مراجعه کنند.