چرا مسئله فلسطین مهم است؟ نویسنده حنیف یزدانی
حدود ۴۰ روز از تجاوز نظامی اسراییل به نوار غزه و کشتار گسترده مردم فلسطین و تخریب زیرساختهای آن منطقه میگذرد. با افزایش آمار کشته شدگان، فشار افکار عمومی تا آنجا پیش رفته که حتی دولتهای غربی حامی اسراییل توان ادامه دفاع یکجانبه از اسراییل را از دست دادهاند.
هر چند کشتن غیرنظامیان در همه جنگها جنایت و غیر قابل تحمل است، کشتار مردم فلسطین به عنوان بی دفاع ترین مردم جهان، دارای جنبه هایی است که آنرا متمایز از سایر جنگها میکند. نظر به آنکه بسیاری از ایرانیان در واکنش به خشونت روزمره رژیم جمهوری اسلامی و یا تحت تاثیر بمباران رسانه هایی ایران اینترنشال، صدای امریکا، بی بی سی، من و تو، رادیو فردا و...، مسئله فلسطین را کم اهمیت میشمارند در این نوشته به بررسی دلایل اهمیت فوق العاده جهانی مسئله فلسطین میپردازم.
۱- آخرین نبرد استعمارگران و استعمار شدگان:
اولین دلیل خاص شدن مسئله فلسطین و اسراییل در مواجهه جهان غرب با "سایرکشورها" است. توضیح آنکه از قرن نوزدهام، غرب استعمارگر توانست سلطه خود را تقریبا بر سراسر جهان گسترش دهد. امری که تا قبل از آن با وجود امپراطوری ایران تا دوران زندیه، امپراطوری عثمانی، چین و... از انجام آن ناتوان بود. اما ضعف این امپراطوریها در قرن ۱۹ باعث شد که تقریبا تمام جهان زیر استعمار غرب، کمر خم کند.
تنها بعد از جنگ دوم جهانی بود که با کم شدن قدرت امپراطوری انگلستان و فرانسه و رشد نسبی کشورهای مستعمره تقریباً تمامی کشورها استقلال خود را باز یافتند. بسیاری تقریباً در روندی صلح طلبانه و بعضی مانند ویتنام و الجزایر با جنگ های خونین خود را از شر استعمارگران خلاص کردند. هر چند بهره کشی از کشورهای جهان سوم توسط غرب به روشهای دیگر از جمله حمایت از دیکتاتورهای محلی همچنان ادامه دارد.
باری، فلسطین، تنها بازمانده این نبرد تاریخی است که از تاریخ ۳۰۰ ساله استعمار غرب باقی مانده است. فلسطین جایی است که تمام کشورهایی که شلاق تحقیر و تجاوز استعمار را چشیدهاند خود را در آن و در مقابل غرب استعمارگر میبینند.
۲- اعراب به عنوان یک ملت:
جمعیت اعراب به حدود ۵۰۰ میلیون نفر می رسد که در بیش از ۲۳ کشور جهان زندگی میکنند. باید توجه داشت که علی رغم تمام تفاوت های ریز و درشت و دولتهای مختلف از خلیج فارس تا مراکش، اکثر این مردم خود را متعلق به یک ملت می دانند که عبارت است از ملت عرب. حمله به فلسطین و کشتار مردم آنجا، از سوی اعراب به عنوان حمله به تمام آنها تعبیر میشود. بر این تعداد سایر ملت های مسلمان غیر عرب را نیز افزود که دل در گروی فلسطین دارند. لذا دغدغه فلسطین درصد بالایی از مردم جهان را مشغول می کند.
۳-احساس خطر سایر ملت ها:
غرب و در رأس آن اسرائیل برای توجیه حمله به فلسطین دست به انسان زدایی از مردم فلسطین می زند. از جمله وزیر دفاع اسراییل گفت "ما با حیوانات انسان نما روبرو هستیم و باید مطابق آن برخورد کنیم" و یا رئیس جمهور اسراییل گفت که "در غزه بی گناه وجود ندارد"، نتانیاهو با بیان داستان عمالیق که در آن تورات کشتار همه مردم و حتی حیوانات معالیق را مجاز می کند، دستور حمله به غزه داد و....
این توجیهات را می توان درباره همه ملت ها بکار برد و حمله و جنایت جنگی علیه آنها را توجیه کرد. لذا سایر ملل و کشورها احساس خطر می کنند و به مخالفت دست می زنند.
هموطنان ما در ایران باید بسیار هوشیار باشند چرا که اسراییل در صورت حمله به ایران با همین توجیهات به کشتار آنها خواهد پرداخت.
۴- اسراییل چهره واقعی غرب را نشان می دهد.
در جنگ دوم جهانی انگلستان، فرانسه و شوروی به عنوان ابرقدرت های استعمارگر برای اولین بار خود را جایگاه قربانی نژادپرستی، اشغال نظامی آلمان نازی یافتند. لذا بعد از جنگ این دولت ها همراه تعدادی دیگر به فکر نوشتن اعلامیه حقوق بشر افتادند. در واقع دستاوردهای مثبت غرب نظیر اعلامیه حقوق بشر، مربوط به تجربیات تلخ آنها و برای تضمین حقوق انسان غربی نوشته شده است. همچنان که رفتار دولت های غربی با سایر ملل پس از پایان جنگ و نگارش و تصویب اعلامیه حقوق بشر تقریباً همانند ۲۰۰ سال پیش از آن ادامه یافته است.
برای مثال میتوان به تاریخ کشور خودمان و عملکرد غرب در مواجهه با جنبش های دموکراتیک رجوع کنیم. بعد از پیروزی انقلاب مشروطه در ۱۹۰۶، انگلستان در ۱۹۱۹ در پی تبدیل کردن ایران به مستعمره قانونی اش گام بر میدارد که با مقاومت جامعه مدنی شکست می خورد. آنها بلافاصله برای رسیدن به هدف خود در ۱۹۲۱ توسط رضاخان-سید ضیا کودتا کرده و سپس زمینه را برای پادشاهی او در ۱۹۲۵ ایجاد می کنند. رضاشاه تمام خواسته های مهم آنها، از جمله قرارداد بادآورده نفتی دارسی را به سود آنها تمدید می کند و تمامی دستاوردهای انقلاب مشروطه را نابود می کند. این رابطه تا بعد از جنگ دوم جهانی در ۱۹۴۴ ادامه می یابد. در ۱۹۵۳ انگلستان و امریکا بار دیگر علیه حکومت دموکراتیک مصدق کودتا کرده و ایرانیان را از داشتن یک دولت ملی و دموکراتیک محروم کرده و استبداد شاه را بر آنها تحمیل میکنند. شاه نیز همانند پدرش با تمامی خواسته های مهم غرب از جمله قرار داد کنسرسیوم نفتی موافقت میکند. دولت سرکوبگر، استبدادی و وابسته شاه با حمایت تمام عیار غرب تا انقلاب بهمن ۱۹۷۹ادامه مییابد. بلافاصله پس از پیروزی انقلاب، غربیها بار دیگر برای مهار دموکراسی ایرانی اقدام میکنند. از جمله تشویق عراق به حمله به ایران، زد و بند با خمینی توسط دونالد ریگان برای فروش اسلحه از طریق اسراییل و حمایت سیاسی از آخوندهای پیرامون خمینی و حذف کامل بازیگران سیاسی دموکراتیک در انقلاب. کار تا آنجا پیش رفت که افتضاحهای مختلف جهانی بین جمهوری اسلامی و غرب یکی پس از دیگری برملا میشد: اکتبر سورپرایز، ایران گیت، ایران کنترا و... حمایت سیاسی غرب از استبداد مذهبی جمهوری اسلامی به صورت واقعی در عین لفاظیهای علنی سیاسی علیه تا امروز ادامه یافته است. غرب تا به امروز بارها نشان داده است که استبداد ضعیف جمهوری اسلامی را به دلایل مختلف بر آلترناتیو دموکراتیک و ملی ترجیح داده است.
این عملکرد غرب در دفاع از دیکتاتورها تنها مربوط به ایران نیست. در اکثر قریب به اتفاق کشورهای افریقایی، امریکای لاتین، آسیا و... همین روابط را با تفاوت های جزئی خواهید یافت. تنها چند استثنا همچون کره جنوبی و چند کشور اروپای شرقی وجود دارند که غرب از نوعی از دموکراسی حمایت کرده است. دلیل این استثناها نیز حفظ آنها در مقابل رقیب روسی و یا چینی بوده است.
در واقع غرب به عنوان قدرت برتر در ۳۰۰ سال گذشته راه رشد سایرکشورها را به بن بست کشانده است. هرچند آنها با بمباران تبلیغاتی در طی دهه ها خود را به عنوان جهان آزاد و جهان متمدن که مدافع انسانیت و حقوق است معرفی کردهاند، ولیکن برخورد اسراییل با فلسطین این فرصت را در اختیار همه قرار میدهد تا چهره واقعی غرب را که در بالا آمد، به وضوح ببینند. هر ایرانی که با تاریخ کشوری آشنایی دارد میداند، همان کسانی که فلسطینیان را قصابی میکنند که علیه جنبش های دموکراتیک ایرانی کودتا کردهاند. و این تقابل آزادی خواهی و کودتا و پشتیبانی از دیکتاتورها همچنان ادامه دارد تا زمانی که مسئله فلسطین وجود دارد.
نباید فراموش کرد که دلیل اصلی فروکش کردن جنبش زن زندگی آزادی، کسانی بودند که در دانشگاه جرج تاُون جمع شدند و هر کدام به میزانی دولت های غربی را به دخالت در جنبش ایرانیان فراخواندند. مسیح علینژاد و تعدادی دیگر توسط برنارد هانری لوی یک اسرائیلی صهیونیست شناخته شده به دیدار رئیس جمهور فرانسه رفتند، حامد اسماعیلیون و دیگرانی به صورت روزمره به بیان درخواست های مختلف از دولت ها و پارلمانهای غربی رو آوردند و درنهایت کار به جایی کشید که رضا پهلوی در دیدار رسمی با نتانیاهو، یکی از بدنام ترین نخست وزیران اسرائیل، پای اسرائیل را به دخالت در جنبش مردمی ایران باز کرد. اما پس از چندی، یکبار دیگر، بر همه ایرانیان مشخص شد که غرب همچون صد سال گذشته به دنبال دموکراسی در ایران نیست و استبداد را همچنان ترجیح می دهد.