ریشه یابی روانی ـ اجتماعی جنبش انقلابی ۴۰۱ ( بخش سوم )، نویسنده علی شفیعی
در نوشته پیشین توضیح داده شد که کار روانشناسی سیاسی در مورد نظام های استبدادی شناسایی ویژگی های ظلم و ستم و حق کشی هایی است که اینگونه رژیم ها، از جمله دو رژیم شاهی و ولایی در صد سال گذشته در میهن ما ایران، بر مردم روا داشته اند و می دارند.
علاوه بر آن در آن نوشته ها خاطر نشان گردید که به دلیل وجود این آزار و اذیت های روانشناختی هستند، که در طول تاریخ صد و سی سال گذشته، مردم ایران دست به چهار جنبش انقلابی به ترتیب، مشروطه، ملی شدن صنعت نفت، انقلاب سال ۵۷ و در دوران کنونی، جنبش انقلابی ١۴۰۱ زن، زندگی، آزادی زدند. از این پس نیز تا زمانی که مردمسالاری در ایران استقرار و استمرار پیدا نکند، اینگونه جنبش های مردمی ادامه خواهند داشت.
البته در دو نوشته پیشین تنها به سه ویژگی روانشناسی سیاسی که دو استبداد شاهی و ولایی به مردم ایران تحمیل شده است، پرداختم. این سه ویژگی عبارت بودند از:
۱. روانشناسی دشمن تراشی،
۲. روانشناسی ایجاد برخورد و خصومت های سیاسی در درون و برون مرز های ایران، و
۳. روانشناسی انزوای سیاسی که استبداد به اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران تحمیل می کند. در نوشته کنونی به یکی دیگر از ویژگی های روانشناختی حاکمیت استبدادی می پردازم:
۴. اعمال «تراما یا شوک روانی ـ سیاسی» «political Trauma» به مردم ایران، خاصه نسل جوان ایرانی:
اعمال شوک روانی ـ سیاسی و یا ترامای سیاسی با قدمتی بیش از صد سال، یکی از بدترین و زیانبار ترین رفتارهای دو استبداد شاهی و ولایی است. اثرات مخرب و ویرانگر این تراما یا شوک روانی بر روانشناسی، و یا بهتر بگویم، بر روح و روان و تن مردم ایران، که حتی تا چندین و چند نسل اثرات آن باقی میماند.
این تراما بوسیله سرکوب های رژیم استبدادی، که از کتک زدن و آزار و اذیت در خیابان ها شروع شده تا دستگیری و حبس و زندان، اعمال شکنجه های مخوف در زندان ها، و در آخرین حد، به کشتار و اعدام مخالفین استبداد منجر می شود، آثار روانی ـ اجتماعی هولناکی را بر جسم و جان مردم ایران سبب می گردد.
ما می دانیم که پس از پیروزی هر سه جنبش انقلابی مردم ایران، مشروطه و ملی شدن صنعت نفت و انقلاب سال ۵۷، هر دو رژیم استبدادی پهلوی و ولایت مطلقه فقیه با سه کودتای خونین سیاسی، بار دیگر استبداد خویش را بازسازی کردند و با استیلاء بر دولت، یعنی مجموعه سازمان های دولتی و بنیاد های شش گانه اجتماعی، حاکمیت ویرانگر خویش بر مردم ایران را استحکام بخشیدند.
اولین کودتا، کودتای رضا خانی در سال ۱۲۹۹بود که به کمک انگلستان صورت گرفت. دومین کودتا، کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ علیه حکومت قانونی دکتر محمد مصدق بود که با کمک آمریکا و انگلستان با هدف بازگرداندن محمد رضا شاه به تخت و تاج و قرار دادن او در خدمت قدرت های خارجی و طبیعتاً علیه ملت ایران، عملی گردید.
سومین کودتا که بسیار وحشیانه تر و خونین تر از دو کودتای پیشین بود، پس از انقلاب مردمی سال ۱۳۵۷، به دست خمینی و جانبداران او در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، سازماندهی و عملی گردید. البته زمینه سازی برای این کودتا ابتدا با گروگانگیری در سفارت آمریکا در تهران، معاملات پنهانی خمینی و سران حزب جمهوری اسلامی با ریگان و بوش در آمریکا، و تشویق صدام حسین توسط قدرت های منطقه ای و جهانی و بخشی از جانبداران شاه سابق به حمله به خاک ایران، از پیش سازماندهی و بتدریج به اجرا گذارده شد.
پس از اتمام هر کدام از این کودتا ها، سرکوب خونین مردم در اشکال گوناگون در دستور کار کودتاچیان قرار گرفت. هدف اصلی این سرکوب ها ایجاد ترس و وحشت تمامی مردم ایران به قصد ممانعت از ابراز هر گونه مخالفتی با رژیم کودتا بود. دستگیری، به زندان انداختن و شکنجه مخالفین استبداد که با «جنایات سیاسی فردی و گروهی» «Genozid»، همراه بود، اصلی ترین کار سیاسی هر دو رژیم استبدادی گردید.
کارکرد این سرکوب ها و جنایات هولناک سیاسی بعد از هر کدام از این کودتا ها در دوره های تاریخی سیاه میهن ما ایران، این بود که تمامی مردم ایران، بخصوص نسل جوان ایرانی، را با اعمال شوک روانی یا ترامای سیاسی بترسانند و از مشارکت در فعالیت های سیاسی دور نگهدارند. در واقع اعمال همان انزوای سیاسی به آحاد ملت ایران، که در نوشته پیشین آمد.
تجربه بیش از صد سال حاکمیت دو استبداد شاهی و ولایی به مردم ایران آموخته است که این هر دو نظام استبدادی بدون اعمال ترامای سیاسی به مردم ایران، خاصه مخالفین خویش، قادر به ادامه حیات نیستند. چرا که حاصل ترامای سیاسی، جریحه دار کردن روح و روان و جسم قربانیان خشونت، در نتیجه ویران و پریشان کردن جسم و جان مخالفین استبداد، آنهم برای مدتی بسیار طولانی است.
حال جای پرداختن به این سئوال اساسی است:
در زندان های سیاسی دو رژیم پهلوی و ولایی چه می گذشت و می گذرد؟
جهت شناخت درست و دقیق ایجاد ترامای سیاسی کافی است روانشناسی اجتماعی درون زندان های سیاسی هر دو رژیم شاهی و ولایی از منظر ساز و کار خشونت بر روح و روان انسان، همراه با تأثیر ترامای آن بر روانشناسی فردی و اجتماعی افراد چه در درون زندان ها و خواه در بیرون از آن، در جامعه و نزد مردم، شناسائی شوند.
از دید من بهترین عنوان به زندان های سیاسی مستبدین را نظریه پرداز سرشناس سیاسی، خانم هانا آرنت، به ما ارائه می کند. او در یکی از نوشته های خود، بازداشتگاه های هیتلری را «آزمایشگاه خشونت» «Laboratorium der Gewalt» می نامد (۱).
از دید هانا آرنت: این بازداشتگاه ها و یا زندان های سیاسی، محل آزمایش مقابله زور و خشونت با انسان است. آزمایش کنندگان، یعنی متصدیان زندان، آزمون می کنند که تا چه اندازه زور و خشونت می تواند بر انسان غلبه کند و او را وادار تسلیم به اراده رهبری استبداد مطلقه کند.
در واقع بازداشتگاه های هیتلری از جنبه ماهیت آزار و اذیت زندانیان سیاسی و تحقیر آنان، شباهتی نزدیک با زندان های سیاسی دوران پهلوی ها و ولایت مطلقه فقیه، خاصه چند سال اول پس از کودتا های سه گانه آنان، دارند.
همانگونه که خانم آرنت می گوید، زندان های مخوف سیاسی این دو رژیم آزمایشگاه مقابله زور و قدرت مطلقه با انسان و کرامت او هستند. این آزمون که با سازماندهی کامل و دقیق، در شکل رفتار خشن متصدیان زندان با قربانیان زندانی صورت می گیرند، در هر انسانی ایجاد تراما و یا شوک روانی مزمنی می کند.
برای مثال در پر شمار گزارشات که خود زندانیان سیاسی از وقایع درون زندان ها پس از رهایی، نشر داده اند و می دهند، ما واقف می گردیم که تحقیر در شکل ترور شخصیت و فشار های جان فرسای بر روح و روان زندانی سیاسی، که محصول آن تراما است، اولین و آخرین قصد خشونت سازماندهی شده استبداد مطلقه است. چرا که قربانیان این ترور با خودکامگی دستگیر، زندانی، شکنجه و یا اعدام می شوند.
حال جای طرح این سئوال روانشناختی است:
آیا متصدیان زندان های سیاسی دوران پهلوی و هم اکنون، دوره ولی مطلقه، در اکثریت قریب به اتفاق خویش، در زندگی فردی گذشته خود، جانی و جنایتکار با تقصیر بودند؟ آیا آنان مبتلا به بیماری سادیسم از پیش شناخته شده بودند؟ و یا نه این افراد انسان های معتقد مسخ شده در اندیشه راهنمای زور و خشونت رهبری استبداد حاکم بر درون زندان ها بودند و هستند؟
جواب من به هر سه سئوال بالا این است:
نظم ترور حاکم بر زندان ها به دستور مستقیم رهبری استبداد مطلقه، چه رضا شاه و خواه محمد رضا شاه و یا خمینی و خامنه ای، سبب می گردد که متصدیان زندان های سیاسی تبدیل به جانی، سادیست مسخ شده در نشئه آزار و اذیت و خونریزی همنوعان خویش گردند.
با نگاهی به روانشناسی اجتماعی درون زندان های سیاسی و دقت بر رفتار زندان بانان، چه بازجویان شکنجه گر سادیست، و خواه جانیان سیاسی آمر و مأمور با قربانیان خویش، ما می توانیم به وضوح و روشنائی تمام، پیوستگی تنگاتنگ قدرت مطلقه استبدادی را با خشونت و ترور و ترامای سیاسی، در نوع رفتار مستبدین با آحاد مردم ایران، نظاره کنیم.
در حقیقت در درون زندان های سیاسی شاهی و ولایی می توان اصلی ترین و روشن ترین ابزار حاکمیت استبداد مطلقه، و یا بنابر نظر خانم آرنت، «آزمایشگاه خشونت» مقابله زور با انسان باورمند را مشاهده کرد.
البته یک امر بسیار مهم در ترامای سیاسی را نباید فراموش کنیم و آن پیام رهبری استبداد مطلقه از طریق وقایع و روابط حاکم بر زندان های سیاسی، به بیرون از زندان، یعنی تمامی مردم ایران است. محتوی پیام اینست:
«مردم ایران، بشنوید و بخوانید و تأمل کنید، هر کسی با حاکمیت مطلقه استبداد ما مخالفت کند، چه جنایات و ترامای سیاسی هولناکی در انتظار او است.»
ترامای سیاسی چیست؟ چگونه ایجاد میشود؟ و آثار آن بر روح و روان قربانیان آن چگونه است؟:
از آنجا که میهن ما ایران و مردم آن هنوز در چنگال مشتی مستبد جنایتکار اسیر و به گروگان گرفته شده اند، شناسائی روانشناختی ترامای سیاسی برای فرهنگ سیاسی و اجتماعی ما ایرانیان از اهمیت خاصی برخوردار است.
در این نوشته تلاش من شناسائی کوتاه و مختصری از چگونگی بوجود آمدن ترامای سیاسی، شناسایی آثار و عواقب ویرانگر روحی و جسمی آن، چه بر فرد و خواه بر کل جامعه ایرانی است. در اینکار، علائم و نشانه های روانی ـ اجتماعی ترامای سیاسی شناسائی خواهند شد.
ترامای سیاسی چیست و چگونه بوجود می آید؟:
آنچه کم و بیش برای غالب افراد شناخته شده است، اینست که تراما یا شوک روانی- جسمی در اثر تجربه کردن خشونتی بس مهیب و نهیب، غیر قابل پیش بینی و انتظار، و به یکباره در درون انسان، و بر روح و روان او بوجود میآید.
تراما «Trauma»، یک واژه بسیار قدیمی لاتین است به معنای «زخم و یا جریحه» که در اثر زمان بیشتر در مورد «جریحه دار شدن روح» بکار برده می شود. دلیل این امر این است که در اثر تجربه واقعه ای خشونت بار که به شدت ناگهانی و مهیب است، روح انسان زخمی و جریحه دار میشود.
حال جریحه دار شدن روح و روان انسان شبیه به زخمی شدن تن و جسم او نیست که پس از چندی التیام یافته و آثار آن کم و بیش از میان رود. تراما، زخم عمیق روحی ـ روانی است با پیامدهای بسیار بد و ناگوار که از گذشته های بسیار دور تا هم اکنون ، تجربه شده و می شود.
ولی امروزه تحقیقات مغز شناسی «Hirnforschung» به زبان آلمانی و یا «brain research» به زبان انگلیسی، قادر گشته اند آثار تراما را بر روی مغز انسان پژوهش، و بهتر و دقیق تر از گذشته شناسائی کنند.
در نوشته بعدی به این تحقیقات بیشتر خواهم پرداخت. ولی عجالتاً اینطور می توان گفت:
هر نوعی از تراما، خاصه ترامای سیاسی، بر روح و روان انسان تأثیری ویرانگر با پیامدها و آثاری بس دیر پا از خود بجای خواهد گذارد. این آثار چون در مغز انسان حک می شوند، طبیعتاً بر اندیشه و رفتار و گفتار فرد مبتلا به تراما اثر می گذارند و آثار مخرب آن هر از چندی نمایان می شوند. این آثار و پیامدها زندگی عادی فرد مبتلا به تراما را پریشان و آشفته، و روان و جسم او را بی قرار و بی آرام می کنند.
بنابر تحقیقات روانشناختی متعدد، آثار ترامای سیاسی برای مدتی بسیار طولانی، که گاه حتی به چندین و چند نسل پی در پی می رسند، قادر به سرایت کردن هستند. به همین دلیل نیز در علم روانشناسی، آثار پس از تجربه تراما را «اختلالات ویرانگر پس از تراما»، به زبان آلمانی «Post traumatische Belastung Störung (PTBS)» و زبان انگلیسی «posttraumatic stress disorder (PTSD)ن»، نام گذاری کرده اند.
بطور کوتاه و خلاصه آثار «اختلالات ویرانگر پس از تراما» این ها هستند:
کم شدن تدریجی تا حد از میان رفت کامل شادی زندگی، و کاهش شور و شوق و ذوق هر گونه اندیشه و عمل سیاسی ـ اجتماعی است که در فرد مبتلا به ترامای سیاسی بروز می کند. اینگونه آثار سبب می شوند که عشق و علاقه در تلاش برای دستیابی به آرمان های شخصی و یا آرمان های ملی و میهنی– که ذاتی هر انسان سالم و طبیعی است- در درون فرد مبتلا به بیماری تراما بسیار تقلیل می یابند. علاوه بر این ها، علائم ناگوار دراز مدت جسمی و روانی مزمن نزد آسیب دیدگان ترامای سیاسی بروز می کنند.
البته هر زندانی سیاسی و یا فرد شکنجه شده ای، حتماً و بطور صد درصد مبتلا به آثار و پیامدهای ترامای سیاسی نخواهد گشت. بنابر آمار بدست آمده از تحقیقات پزشکی و روان شناختی، هشتاد در صدر قربانیان خشونت های استبداد در زندان های سیاسی، مبتلا به اینگونه پیامدها می شوند. در نوشته های بعدی بیشتر و دقیق تر به این آثار اشاره خواهم کرد.
از جنبه تأثیر بر رفتار اجتماعی، می توان پیامدهای ترامای سیاسی بر کل جامعه ایران را اینطور ترسیم کرد:
کاهش و تقلیل «مشارکت سیاسی» که در ادامه آن «بی تفاوتی های سیاسی و اجتماعی» را سبب می شوند. در نتیجه «مقاومت ها و از خود گذشتگی ها در برابر زور و خشونت استبداد» نزد افراد کاهش می یابند و جای آنرا انطباق پذیری با استبداد» و گرایش به «آمریت خواهی» بخصوص در شیوه «اجتماعی شدن سیاسی» و ایجاد «تشکلات سیاسی» نمایان می شوند.
در نوشته بعدی به آثار مخرب ترامای سیاسی بر مغز انسان و مطالعه تحقیقی بالینی در این زمینه خواهم پرداخت.
منبع و مأخذ:
(۱)
Über den Totalitarismus Texte Hanna Arendt aus dem Jahren 1951 und 1953 in Hanna-Arendt-Institut Dresden 1998 s. 188ff