به مناسبت سالگرد آغاز جنگ هشت ساله و مبارزه با سانسور استبداد پرستان!، نویسنده حمید رفیع

Rafi-Ha-1در رابطه با تروریست‌ های شخصیتی، چه مستبدان حاکم‌ و‌ حامیانشان، چه پهلوی چی ها، و چه استالینیست های وابسته، دو دسته را می توان تمیز داد.

- دستۀ اول، آنها که همچون بهزاد نبوی، علی خامنه ای و مسئولان سپاه پاسداران، دروغ ها و تحریف های تاریخی را می نویسند و ترویج می کنند.

- دستۀ دوم آلت فعل هایی که انسان را با حق نمی سجند، بلکه حق را با انسان می سنجند، و هر بار "مرجع یا رهبری" را که انتخاب کرده اند، دروغی را بگوید، بدون چون و چرا کردن و بدون تحقیق عاری از پیشداوری، آن را می پذیرند و تکرار می کنند و آنقدر عقل هایشان تعطیل است، که تناقضات را هم نمی بینند. نقطۀ مشترک این استبداد پرستان این است که هیچوقت سندی برای دروغ‌ هایشان نمی آورند، چون سندی وجود ندارد.

در سالگرد حملۀ صدام حسین به ایران، رسانه های استبداد ولایت مطلقۀ فقیه– که با کودتا علیه انقلاب و با زد و بندهای پنهانی با قدرت های خارجی به رهبری روح الله خمینی که به رهبر ضد انقلاب دگردیسی کرده بود، تأسیس شد- تهمت‌ هایی زده اند که در اینجا به یکی از آنها پاسخ می دهم. چه کسی گفت زمین بدهیم، زمان بگیریم؟ کسانی که مخالف ارتش بودند و با مسلح ساختن سپاه پاسداران به سلاح های سبک که هنوز برخوردار از علوم جنگ های کلاسیک و با سلاح های سنگین نبود، می خواستند جنگ‌ های چریکی، بکنند. خواستی که خلاف تشخیص سران ارتش و نیز فرماندۀ کل قوا ابوالحسن بنی صدر بود، و بدین جهت پاسخ داد، اگر خوزستان برود، ایران می‌ رود. در کتاب "نامه ها از آقای بنی صدر به آقای خمینی" (١)– که مجموعه اسناد معتبر نگهداری شده و در مقابله با  سانسورهای استبداد پرستان، متشکل از نامه نگاری های بین زنده یاد ابوالحسن بنی صدر، روح الله خمینی، احمد خمینی، محمد علی رجایی هستند -، در نسخۀ پی دی اف، صفحه ٨١ در نامه به روح الله خمینی ("نامه به آقاى خمينى ۱۴ شهريور ۱۳۵۹") می خوانیم:

"بسمه تعالى،

معروض مي دارد:

به خوزستان رفتم، ارتش ما در آنجا ۴۰٪، يعنى از نصف هم كمتر، سرباز و افسر و مهمات دارد. محيطى فراهم شده است كه افراد لایق و حيثيت دوست نمى روند. يكبار هم عرض كردم، موافقت فرموديد، حالا موافقت كتبى با دو امر زير بفرمائيد، بلكه بتوانيم مشكلات را رفع كنيم:

۱- تعقيب افراد ارتش، بايد موكول به اطلاع فرماندۀ كل قوا باشد، هم قانون ارتش مى گويد، و هم قانون دادگاه انقلاب مى گويد كه بايد پس از صدور امر تعقيب، افراد را بگيرند. در حال حاضر، فرمانده را مى گيرند و سرش را مى تراشند، بعد مى گويند آزاد هستيد. چنين آدمى چطور  فرماندهى بكند؟

۲ -مقامات غير مسئول در امور ارتش دخالت نكنند. انجمن اسلامی، ادارۀ ايدئولوژى، و ...، براى تبليغ اسلام است، و نه براى از بين بردن حاكميت مقامات مسئول. سلسله مراتب عملاً دارد از بين مى رود. آقاى محلاتی حاضر بودند، وضيعت بسيار حساس است. نحوۀ عمل استاندار خوزستان، روحيه ها را بكلى خراب كرده است. فرماندۀ قابل، حاضر نمي شود برود. انشاء الله امروز و فردا حمله نمى كنند، اما بالاخره يك روزى اينكار را خواهند كرد. گمان مى كنم، اينجانب بيشتر اصرار داشته باشم، ناپاک ها از ارتش رانده شوند. اما گروهى می خواهند اصل را از بين ببرند كه خود تنها و حاكم بشوند. اين نظر اگر درست بود، در شرائط فعلى كه از هر سو تهديد و خطر هست، خطرناک است.

در اين روز بفرمائيد كه تقويت روحيه بشود، بسيار بجاست. گزارش سقوط هلى كوپتر را هم آورده اند، هيچ علتى جز نقص تخصص خلبان ها نداشته است و از هزار احتمال يكى هم به نجات وجود نداشته است. حال دارند جو درست مى كنند، كشور را بدهيم بدست اشخاصى كه علم و اهليت ندارند.

ابوالحسن بنى صدر،
۵۹/۰۶/۱۴"

در همین صفحۀ ٨١، در ضمیمه می خوانیم:

"۱- فرماندۀ لشگر خراسان را دستگير و سرش را تراشيده و از تحقير و توهين به او، هيچ فرو گذار نكرده بودند. فرماندۀ تيپ دزفول را شكنجه كرده بودند و ... و اين كارها در روزهاى پيش از حملۀ عراق انجام مى گرفتند!

۲- اين نامه، يكى از جمله سندها بر آگاهى از حملۀ عراق به ايران و هشدار دادن به آقاى خمينى است كه با اتكا به او، شيرازۀ ارتش را پاره مى كردند. او در پاسخ به آقايان منتظرى و طاهرى كه پرسيده بودند كه چرا به گزارش ستاد ارتش در باب تداركات حمله عراق به ايران، توجه نكرده است، گفته بود: كسى به او گزارش نكرده بود. حال آنكه رئيس ستاد ارتش (فلاحیان) و رئيس ادارۀ اطلاعات ارتش نزد او رفته و علاوه بر تسليم گزارش كتبى به او، توضيحات شفاهى نيز داده بودند. پس از آن، او به رئيس جمهورى گفته بود به گزارش باور ندارد، هيچكس به ايران حمله نمى كند. ارتشي ها مى خواهند به اين بهانه ها، پاى آخوند را از ارتش قطع کنند.

در نامۀ زیر ("نامه به آقاى خمينى ۲۸ شهريور ۱۳۵۹") که در صفحات ٨٧ و ٨٨ کتاب "نامه ها از آقای بنی صدر به آقای خمینی"، نسخۀ پی دی اف،  آمده است،  ابوالحسن بنی صدر، پرده از نظرهایی بر می دارد که به بهانۀ جنگ چریکی، موافق دادن زمین و گرفتن زمان بوده اند و او در پاسخ می گوید از هر وجب وطن باید دفاع کرد:

"به عرض مي رساند:

نمي دانم ديشب در خدمت شما چه گذشته است و نظاميان و سپاهيان در خدمت شما چه گفتگو كرده اند. اما لازم است مطالب زير را معروض بدارم:

۱- یک ماه پيش، همين فرماندهان را به خدمت فرستادم، اطلاعات حاصله دربارۀ توطئۀ امروز را به عرض رساندند. بعد، به اينجانب فرموديد، به اين اطلاعات باور نمى فرمائيد، و امروز راست از آب درآمده اند و احتمال يك درگيرى گسترده از مرز تركيه تا مرز پاكستان، احتمالى قوى است. در اين وضيعت پرخطر، پى در پى از اينجا به آنجا رفتم، تا از سوئى محيط مردمى را به دولت جمهورى اسلامی علاقمند تر سازم، و از سوى ديگر وضيعت نيروهاى مسلح را با دقت بررسى كنم. افسوس مى خورم كه به هشدار هايم توجه كافى و اعتماد وافى، نشد و اینک قسم می دهم به خدا، كه اعتماد و اطمينان بفرمائيد، بلكه بتوانيم اين مرحلۀ بسيار خطرناک را نيز از سر بگذرانيم، چون براى خدا مى كنم و به خلاف آنچه به عرض رسانده اند، نه قدرت مى طلبم، و نه افتخار شخصى. به خواست خدا موفق می شويم. با اينحال:

- در كرمانشاه و تهران دو نظريه دربارۀ برخورد نظامى در مرزها طرح شد و حاصل صحبت ها در دو صورت جلسه تنظيم شد كه همه امضاء كردند و به حضور فرستادم.

- يك نظريه مى گفت كه ارتش بلحاظ كمبود سلاح و از دست دادن حالت تمركز، نمی تواند مقاومت كند، بنابراين در هم شكسته مى شود و بايد جنگ هاى چريكى كرد و ضربه زد. اينجانب پرسيدم، آيا فكر مى كنيد اگر بيايند و غرب و خوزستان را بگيرند، چيزى برجا مى ماند تا بعد برويم جنگ چريكى بكنيم! معلوم شد فكر اين موضوع اساسى را نكرده اند، اينست كه به اتفاق آراء، پذيرفته شد كه بايد مرزها را نگه داريم و بعد گروه هاى جنگ چريكى تشكيل بدهيم. در آنجا، و هم در تهران، دو سؤال طرح شدند:

- آيا سپاه مي تواند منهاى ارتش، عمليات چريكى انجام دهد؟ پاسخ اين بود كه نه.

- در صورتى كه در خاک دشمن نمی تواند، آيا می تواند همين كار را در كردستان انجام بدهد تا نيروهاى ارتش به مرز منتقل بشوند و در برابر دشمن قرار بگيرند؟ در كرمانشاه جواب روشنى داده نشد، اما در تهران مسئولان سپاه با صراحت گفتند كه بدون ارتش، سپاه در كردستان نيز نمی تواند برپا بماند.

بنابراين روشن است كه كاری كه نه در كردستان، و نه در خاک عراق، نمى توان كرد را نبايد و نمی توان اساس كار قرار داد. در اين حال، اطلاعاتی كه دربارۀ سيستان و بلوچستان و فارس و كردستان و خوزستان و كرمانشاه و آذربايجان می رسند، حكايت از جان گرفتن روز افزون ضد انقلاب می نمايند.

بر اين مشکلات، مشکلات اقتصادى نيز افزوده می شوند و نا امنى قضائى و غير آن نيز، محيط را متزلزل تر مى سازند. آقاى معين فر از سفر اوپک آمده است و از قرار، عربستان سعودى و عراق روزانه ۱۲ ميليون بشكه نفت صادر مى كنند و می خواهند كارى كنند كه چاه هاى نفت ما را پر كنند و بدون ارز بمانيم و از پا درآئيم.

در قضيۀ كردستان، خود اينجانب ستاد مشترک را تشكيل دادم و سرگرد صياد شيرازى را سرهنگ تمام كردم و ۳ لشگر را در اختيار او گذاشتم و هر امكانى خواست، تا جائى كه توانستم، در اختيار او گذاشتم، و چهارشنبه بعد از ظهر پس از چند ساعت بحث نتوانست نگويد كه اختيارات و لوازم جنگى داشته است. بنابراين كسى نمی تواند بگويد، نمی خواسته ام اين تجربه موفق بشود. اما در كرمانشاه موافق صورت جلسات، همه قبول داشتند كه تجربه، شكست خورده است و در برابر تلفات زياد و استعمال بمب ناپالم كه خود سرشكستگى بزرگى براى جمهورى است، هيچ بدست نياورده است. جوانان عضو جهاد سازندگى بطور روشن مى گفتند، ضد انقلاب، نه در شهرها، و نه در راه ها نيست، در روستاها كمين كرده اند و بايد پاكسازى بطور اساسى و همه جانبه انجام گيرد. بنابراين، تكرار كارهائى كه تلفات بسيار ببار مى آورند و در ارتش اين فكر را القاء مى كنند كه فرماندهان نادان را به زور بر او حاكم كرده اند و اينها هنرى جز به كشتن دادن، ندارند، كارى بغايت خطرناک و بازى با آتش است. عجب اينجاست كه خود صياد شيرازى مى گفت، از ستون ۵۰۰ نفرى فقط ۱۲ نفر از او پيروى مى كرده اند. البته بعد از افتادن در دام و دادن تلفات سنگينى. و نمی توان خطر ادامۀ اينگونه تسليم شدن به فشار را پذيرفت و با يك ارتش بدون فرماندهى قوى و بدون تزلزل، خطر جنگ را پذيرفت.

با توجه به مراتب بالا، تصميم گرفتم از فردا در ستاد ارتش مستقر بشوم. می دانم كه خطر دارد، اما اين خطر را به خاطر نشان دادن اعتماد و تجديد روحيۀ ارتش لازم مى بينم. اجراى امور زير را پيش از آنكه دير شود، از واجب ترين كارها مى شمارم:

۱- بايد عدم اطاعت از فرماندهى به سرعت و با قاطعيت تعقيب و مجازات بشود.

۲- هر گونه دخالت در امر فرماندهى از سوى مقامات گوناگون قطع بگردد.

۳- در صورتى كه قاضى، رويۀ بى طرفى نداشت و در امر بالا رويه ای در پيش گرفت كه به تزلزل فرماندهى انجاميد، و به امام گزارش شد، ترتيب اثر فورى داده شود. به گمان اينجانب، بعد از بيمارىِ عدم لياقت كه در قامت متصديان، دامنگير جمهورى اسلامی شده است، بزرگترين بيمارى، همين بی طرف نبودن دستگاه قضائى است. دو، سه شب پيش، آقايان موسوى اردبيلى و مهدوى كنى، اين معنى را تصديق داشتند و اينجانب اصرار دارد كه آقاى موسوى اردبیلی را احضار بفرمائيد و از ايشان بخواهيد بطور مرتب در اين خصوص گزارش بدهد. چطور است كه آقا در ارتش ناظر و شاهد داريد، ولى در دستگاه قضائى كه نحوۀ كارش در اسلام و كشور، تأثيرى بزرگتر دارد، نداريد؟

۴- باز تكرار مى كنم و هشدار عرض مى كنم كه با رويۀ تحريک آميز راديو و تلويزيون، ما با خطرهاى بزرگ روبرو مى شويم. اگر مردم ترديد كنند كه آنچه مى شنوند، حقيقت دارد يا نه، كشور از دست مى رود. با اصرار تمام می خواهم، روشِ فعلى در اين سازمان، ترک گفته شود. متنى كه به نظر اينجانب، امام بايد بصورت دستور ابلاغ بفرمائيد، همان است كه پيش از اين، وسيلۀ حاج احمد آقا، معروض داشته ام.

۵- امروز عراق به كشتى هاى تجارتى ما گفته است، يا حق ندارند به خرمشهر بروند، و يا بايد پرچم عراق را برافرازند و كشتى را در اختيار راهنمايان عراقى بگذارند تا به بنادر ما راهنمائى كنند!! اينجانب نيز دستور دادم، بندرهاى عراق را ببندند. جنگ، طبيعت خود را دارد و هر روز يك مقدار به آن افزوده مى شود و ما تجهيزات كافى نداريم و آن مقدار هم كه داريم، قطعات يدكى ندارند. بنابراين، هر لحظه ممكن است ناگزير از تصميمات مهم بشويم كه جنبۀ تعيين كننده دارند. بايد ترتيبى باشد، لااقل احمد آقا، در دسترس باشد كه هر لحظه بتوان تماس گرفت.

به خداى بزرگ سوگند، اگر اعتماد باشد و به حرف حسابم ترتيب اثر داده شود، در محظور واقع نمی شوم، و ناگزير براى سبک كردن بار مسئوليت، سخن باز نمى گويم. اما چه بايد كرد، وقتى در سخت ترين شرائط، بجاى كارآمد ترين استعدادها، كم مايه ترين شان تحميل مى شوند. وقتى در مقامِ تضعيفِ همه جانبۀ رئيس جمهورى بر مى آيند كه بايد در موقع خطر بتواند مردم را برانگيزد و مقابله با خطر كند، وقتى ... .

اميدوارم بذل غايت بفرمائيد و در ۵ مورد بالا، نظر تأیيديه اظهار بفرمائيد. از خداوند مسئلت مى كنم كه ما را از اين خطر به سلامت برهاند. باقى امر، امر عالى است.

ابوالحسن بنى صدر،
۲۸ شهريور ماه ۱۳۵۹".

این استبداد پرستان، حتی اگر فقط رویداد دزفول– زمانی که هواپیمای فرماندۀ کل قوا به آنجا رسید، به ابوالحسن بنی صدر اطلاع دادند که دزفول را نمی شود حفظ کرد و باید عقب نشینی کرد. اما وی خواست که بایستند و گفت کسی حق فرار و ترک جبهه را ندارد، در عین حال، کنار ارتش ماند و به کمک نیروی هوایی، ارتش عراق شکست خورد و خوزستان نجات یافت- را در نظر داشتند، به دروغ بودن این تهمت پی می بردند. البته به غیر از دو دسته که ذکر کردم، ایرانیان وطن دوست می دانند که آنروز بنی صدر ایران را از اشغال ارتش عراق نجات داد. در جنگ با عراق، هم فرماندهی و رشادت فرماندۀ کل قوا ابوالحسن بنی صدر را داشتیم، و هم فرار مجرمانۀ علی خامنه ای در عملیات نصر در کرخۀ کور در دی ماه ۱۳۵۹ (٢) را که بجای ایستادگی، فرار را بر قرار ترجیح داد، و موجب فرار یک لشگر شد.

در آخر، بعد از کنار زدن ابوالحسن بنی صدر از فرماندهی کل قوا، در مصاحبه ای مطبوعاتی (صفحه ۱۲ روزنامه کیهان، ۲۳ خرداد ۱۳۶۰)، سران ارتش، شهید تیمسار فلاحی، شهید تیمسار فکوری، شهید وحید دستگردی، مرحوم سرلشگر ظهیر نژاد، و شهید ناخدا افضلی از زحمات رئیس جمهوری و فرمانده کل قوا ابوالحسن بنی صدر تشکر کردند و تیمسار فلاحی از جانب همۀ آنها گفت: «اخلاق اسلامی و وجدان میهنی من حکم می کند که به نام جانشین رئیس ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران از تلاش های آقای بنی صدر ستایش کنم ... . ما شاهد زحمات آقای بنی صدر در مورد توجه به جنگ بودیم و از آن، حق شناسی می کنیم ... . من به عنوان یک مسئول، مراتب حق شناسی خود را از تلاش هایی که فرماندهی نیروهای مسلح (ابوالحسن بنی صدر) معمول می داشت، اعلام کردم ... . یکی از آرمان های او بازپس گرفتن زمین های مادری ما بود. هیچ دلیلی وجود ندارد که بگوییم او نمی خواسته است همکاری و هماهنگی بیشتری بین ارتش و سپاه باشد. خیلی هم در این مورد سعی می کرد و به خصوص همکاران من حاضرند».
 
شهید فلاحی حتی حاضر نمی شد بگوید که بنی صدر از فرماندهی کل قوا عزل شده است. او به خبرنگاران می گوید: «من ترجیح می دهم به جای برکناری، لفظ استرداد اختیارات واگذار شده را بکار ببریم». وی در ادامۀ این مصاحبۀ مطبوعاتی، تصریح می کند که در زمان استرداد دورۀ فرماندهی کل قوای ابوالحسن بنی صدر، تنها چهل درصد زمین های اشغالی، در دست نیروهای مهاجم باقی مانده است.

در همین مصاحبه، شهید فکوری، وزیر دفاع و فرماندۀ نیروی هوایی ارتش و مرحوم ظهیر نژاد فرماندۀ نیروی زمینی ارتش، از بی سابقه بودن عملکرد ارتش در دوران فرماندهی بنی صدر سخن گفتند و از آن دفاع کردند.

چند ماه پس از این مصاحبه، در ۷ مهرماه ۱۳۶۰، طی عملیاتی خرابکارانه، و در ادامهٔ ترورهای تابستان سال ۱۳۶۰، هواپیمای ترابری نظامی سی-۱۳۰ نیروی هوایی ارتش ایران، سقوط داده شد که منجر به شهادت ولی‌ الله فلاحی، جواد فکوری، سید موسی نامجو، یوسف کلاهدوز و محمد جهان‌ آرا و ... شد. ناخدا بهرام افضلی نیز با تهمت تلاش برای کودتا، با اعدام، به شهادت رسانده شد.

در زمان علی (ع)، معاویه در شام آنچنان سانسوری با دروغ و تحریف تاریخ ایجاد کرده بود که "مسلمانان" بر سر نماز به علی (ع) لعنت می فرستادند، چون باور کرده بودند که علی (ع) اولین کافر و دشمن اسلام بود! اگر گناه معاویه در ایجاد سانسور عظیم است– که این عمل هر مستبدی بود و هست-، گناه "مسلمانانی" که چون و چرا کردن و تحقیق بدون پیشداوری را روش نساخته بودند و هر دروغی را می پذیرفتند هم زیاد است، زیرا آنها با خودسانسوری و پذیرفتن سانسور، امکان بقای استبداد را فراهم ساختند. من سعی کرده ام مثل اهالی شام آنروز نباشم. امیدوارم دستۀ دوم که در بالا نام بردم، انسان های مستقل و آزادی شوند و بجای خیانت به وطنشان، بعنوان آلت فعلِ استبداد، به خدمت به وطن به عنوان انسان های مستقل و آزاد، در آیند.

شاد باشید.

حمید رفیع،
۲ مهر ۱۴۰۲، برابر با ۲۴ سپتامبر ۲۰۲۳

پاورقی ها:

(١)- https: //banisadr.org/ketab/nameh.pdf

(٢)- https: //www.youtube.com/watch?v=jKnxtnmoBUs