ریشه یابی روانی ـ اجتماعی جنبش انقلابی ١۴۰۱، نویسنده علی شفیعی (بخش چهارم)

Shafie-Ali-1 در نوشتۀ پیشین آمد که تراما (Trauma)، بخصوص ترامای سیاسی، در اثر تجربه کردن خشونتی بس مهیب و نهیب، غیر قابل پیش بینی و انتظار، به یکباره و یا بتدریج، در درون انسان بوجود می آید. تراما زخم عمیق روحی ـ روانی است که آثار و پیامدهای بس دیرپا دارد. چرا که بر روی مغز انسان اثری مخرب از خود بجای میگذارد و حک میشود.

در نتیجه علائم و آثار ویرانگر تراما بر اندیشه و رفتار و گفتار، و بیش از همه تن و احساسات بیماران مبتلا به آن، پیامدهای بسیار ناگواری دارد. در علم رواشناسی اینگونه آثار و علائم را «اختلالات ویرانگر پس از تراما»( post traumatic stress disorder یا PTSD)) نام گذاری کرده اند. تحقیقات مغز شناسی (brainresearch) در چند دهه گذشته قادر گشته پیامدهای این آثار و علائم را بر روی مغز شناسائی کند.

حال در نوشته کنونی سعی بر اینست، ساز و کار این اختلالات در کارکرد مغز مبتلایان به تراما شناسائی گردند. بنابر این اولین سئوال که طرح میشود این است:

تراما بر کدامین بخش های مغز اثر گذارده و سبب اختلال اندیشه، رفتار، احساسات و تن انسان می گردد؟

بنابر پژوهش های مغزشناسی، مغز انسان دارای سه بخش مهم و اساسی با ساز و کارهای متفاوتی است با نام های ذیل:

الف. تالاموس (Thalamus)،

ب. هیپوکامپوس (Hippocampus)، و

ج. آمیگدالا (Amygdala).

ساز و کار هر کدام از این بخش ها و اختلالات ایجاد شده توسط تراما در آنها به شرح زیر است:

الف. تالاموس (Thalamus) را «دروازه آگاهی» مغز انسان می نامند. چرا که تمامی برداشت های حسی و اطلاعات اخذ شده از محیط زیست طبیعی و اجتماعی ابتدا به بخش تالاموس وارد می شود. ساز و کار تالاموس اینست که تصمیم می گیرد، کدامین برداشت های حسی و یا اطلاعات اخذ شده برای مغز مهم و اساسی، و کدامین آنها اضافی و بی اهمیت هستند.

در اینصورت ساز و کار تالاموس تنها اینست که مهمترین برداشت های حسی و اطلاعات کسب شده را به بخش خودآگاه مغز وارد می کند و برداشت ها و اطلاعات بی اهمیت را در ناخودآگاه خویش بایگانی می کند.

ب. هیپوکامپوس (Hippocampus)، مرکز محوری اتصال و ارتباط اطلاعات و برداشت های حسی مغز به یکدیگر است. ساز و کار اصلی هیپوکامپوس بردن و رساندن اطلاعات به حافظه کوتاه و دراز مدت است. البته از دید مغز شناسی، هر اطلاعی پس از چند ساعت وارد حافظه دراز مدت می شود. در ساز و کار این بخش از مغز، وقایع و اتفاقات وارد شده به حافظه به صورت زمانی، مکانی و تصویری تنظیم می گردد و ارزیابی می شوند.

حال در مغز انسان مبتلا به تراما، این روند (Process) مختل می شود. طوریکه مغز انسان تراماتیزه شده توانائی تفاوت قائل شدن مابین خاطرات کنونی و قدیم خویش را از دست می دهد. طوریکه از جنبه زمانی و مکانی دیگر برایش قابل تشخیص نیست که امور واقع به زمان حال و یا گذشته مربوط می شوند.

بدین صورت که خاطرات قدیمی و کهنه در احساسات کنونی فرد مبتلا به تراما، حالت تازه و نو بخود می گیرند و در احساسات او حالت همین حالا و همین جا را بخود می گیرند.  این فعل و انفعال را فلش بک (Flachback) نامگذاری کرده اند. در ادامه فلش بک را از جنبه روانشناسی توصیف خواهم کرد.

نتیجه این اختلال اینست که مغز انسان مبتلا بهتر اما هر از چندی در اثر تحریکات درونی و یا بیرونی حالت روبرو شدن با خطری جدی، و آمادگی برای مقابله با آن خطر را احساس می کند. چرا که او خود را مثل گذشته، آنزمان که تراما صورت گرفته، در برابر خطری جدی احساس می کند.

از جنبه فیزیولوژیکی هیپوکامپوس مغز انسان پس از تجربه تراما، کوچک می شود. در نتیجه از توانائی او کاسته می شود.

ج. آمیگدالا (Amygdala)، بخش احساسی مغز انسان است. چرا که این بخش هیچگونه رابطه ای با شناخت و عقل و درایت (cognition) موجود در مغز خویش را ندارد. بلکه تمامی ساز و کار آن از احساسات خام و خالص تشکیل یافته است.

پژوهشگران مغز، بخش آمیگدالا در مغز را به درستی «مرکز ترس» می نامند. چرا که آمیگدالا نقش عمده ای در شناسائی دوبارۀ خطرات و وضعیت های مخاطره آمیز دارد. بدون آنکه این وضعیت ها را با عقل و شناخت و درایت خویش بسنجد و ارزیابی کند.

احساس دوبارۀ وضعیت های مخاطره آمیز سبب می گردند، در بدن انسان هورمون های اضطرار و التهاب (استرس) تولید و ترشح شوند. این هورمون ها در درون انسان واکنش مقابله و حمله به سوی خطر و یا گریز و فرار از برابر آنرا ایجاد می کنند.

حال در مبتلایان به تراما ساز و کار این بخش از مغز، آمیگدالا، فوق العاده قوی و فعال می شود. طوری که هر گونه تحریک و یا برداشت حسی کنونی فرد مبتلا به تراما، در او واکنشی ناخودآگاه که بیرون از اراده او است، فلش بک را بوجود می آورد و او را به یاد ترامای خویش در گذشته می اندازد. در نتیجه در درون او احساس ترس و اضطراب شدیدی بوجود می آید. با وجود آنکه این برداشت حسی کنونی او، بطور مستقیم هیچگونه ربطی با اتفاقی که برای او در گذشته افتاده و او را تراماتیزه کرده، ندارد.

هر زمان در آمیگدالا هورمون های ایجاد اضطراب (Stress) تولید و ترشح شوند، انسان گرفتار ترس و وحشت و پریشانی می شود. این امر سبب می گردد که هورمون های اضطرابی بیشتری در درون او تولید شوند. این ساز و کار سبب می گردد که مدار بسته ای (دایره شیطانی) از حالت ترس و اضطراب در درون بیشتر و بیشتر گردد. بدین صورت که هر هورمون، ایجاد ترس می کند و هر ترسی، باعث بیشتر ترشح شدن هورمون می گردد. طوریکه راه خلاصی از آن نا ممکن بنظر می رسد. در این حالت، فردِ تراماتیزه شده، وضعیت آمادگی برای مواجه شدن با خطری جدی را در درون خویش احساس می کند.

از جنبه فیزیولوژیکی بخش آمیگدالا مغز انسان، پس از تجربه تراما، بزرگتر، در نتیجه فوق العاده قوی و فعال می شود.

در امر تراماتیزه شدن، آسیب بزرگ و وحشتناک به مغز انسان اینست که پس از تجربه، تراما، در همکاری دو بخش مهم مغز، یعنی آمیگدالا (بخش احساسی ) و هیپوکامپوس (قسمت حافظه ای) اختلال بوجود می آید. این اختلال سبب حالت فلش بک می گردد.

توضیح آنکه ساز و کار آمیگدالا که ذخیره و نگاهداری احساسات، تصاویر و واکنش های جسمی است، دچار اختلال می شود. چون رابطۀ همکاری خود با هیپوکامپوس را که تفاوت قائل شدن مابین خاطرات و تجارب گذشته با واقعیت های به روز (current - همین جا و همین حالا) است، از دست می دهد. در عمل احساس درد و زجر قدیم در زمان تراماتیزه شدن، بطور مداوم تبدیل به حال و هم اکنون می شود.

طوریکه در مغز انسان مبتلای به تراما، خاطرات شدیداً دردآور قدیمی، و اتفاقات کاملاً مشخص زمان حال، نمی توانند از همدیگر تمیز داده شوند. این امر سبب می گردد که زندگی انسان تراماتیزه شده، حالت خاصی بخود می گیرد، حالتی که با واقعیت های کنونی هیچ ربطی ندارد. چرا که راه آن به خودآگاه مغز انسان، تالاموس، بسته شده است.

فلش بک (Flashback) چیست و چگونه علائمی دارد؟:

واژه فلش بک توصیف کنندۀ زنده شدن دوباره مستقیم و برق آسای خاطره دردناکی است که غالباً با برداشت های حسی همراه است. فلش بک می تواند بوسیله تحریکات درونی یا بیرونی ایجاد شود. اگر تحریکات درونی بود، به آن کلیدهای تحریک آمیز می گویند.

کلیدهای تحریک آمیز می توانند از طریق بو و حس مشام، شنیدن صداهای مشخص، از راه حس شنوائی و یا دیدن رنگ های خاصی، سبب ایجاد فلش بک گردند.

در اینصورت، فلش بک حالتی است که در آن خاطره ای به شدت ناگوار از حادثه ای که در گذشته واقع گردیده و در حافظه ترامای انسان ضبط شده، به یکباره زنده و فعال می گردد.

در روانشناسی، فلش بک بمثابۀ بخشی از واقعیت زندگی انسان تراماتیزه شده، توصیف می شود. ظهور فلش بک بطور مکرر در درون مبتلایان به تراما، سبب بوجود آمدن حالت روانی بسیار ناگوار و دردناکی است.

حال جای پرداختن به این سئوال است:

چند نوع تراما وجود دارند و شدت و ضعف آن چگونه است؟:

چه در روانپزشکی و خواه در روانشناسی بستگی به نوع اتفاق رخ داده برای بیمار مبتلا به تراما و شدت و ضعف آن چند نوع دسته بندی وجود دارد. از جنبه شدت و ضعف تراما، آنرا به سه نوع تقسیم کرده اند، بدین ترتیب:

الف. میکرو تراما (Micro Trauma)، ترامای خیلی ضعیفی است که یک یا چند بار در زندگی انسان اتفاق افتاده است. غالباً اکثریت بزرگی از انسان ها به این نوع تراما مبتلا هستند. برای مثال در اثر شنیدن خبری بسیار ناگوار و ملال انگیز و یا تحقیر و خوار شدن ناگهانی و غیر قابل انتظار که فرد را شوکه می کند و سال های سال خطور آن در ذهن سبب ناراحتی شدید و خشم و پریشانی انسان می شود.

ب. مینی تراما (Mini Trauma). این تراما، شدیدتر از میکرو تراما است و آثار و عواقب آن کم و بیش دیرپا و ماندنی هستند. این نوع تراما، زندگی فرد مبتلا به آنرا بطور کلی پریشان و پر از ترس و التهاب دائمی نمی کند. ولی گه گاهی خاطر آن در ذهن خطور کرده و سبب پریشانی و ناراحتی شدید، بی خوابی و دیگر عوارض ناگوار می گردد.

برای مثال، معمولاً افرادی که گرایش شدید به مخدرات، الکل، قرص های مسکن گوناگون و یا دیگر موادی که موجب تسکین اعصاب و آرامش درون می شوند، مبتلا به مینی تراما هستند.

ج. ماکرو تراما (macro Trauma) شوک روحی ـ روانی بسیار شدیدی است که زندگی انسان های مبتلا به آنرا برای مدت بسیار طولانی به شدت ویران و تقریباً بطور مداوم آشفته و پریشان میکند.

این تراما در اثر تجربه کردن شکنجه های بسیار سخت روحی و جسمی، تجاوز های جنسی به زنان و مردان و شرکت در جنگ و یا حضور در اماکن و شهرهایی که تبدیل به میدان جنگ می شوند، رخ می دهد.

رهایی از ماکرو تراما نیاز به درمان کلینیکی، آنهم در درازمدت دارد. و تازه شانس مداوای آن نیز خیلی زیاد نیست. چرا که آثار آن– همانگونه که در بالا شرح داده شد-، بر روی مغز انسان حک می شود و در کار طبیعی مغز، ایجاد اختلال می کند.

حال اگر باز گردیم به اصل موضوع خودمان که همان ترامای سیاسی است، اینطور می توان گفت که در همۀ جوامع استبداد زده، این سه نوع از تراما نزد غالب افراد آن جامعه کم و بیش وجود دارند. در حقیقت هر چه استبداد خشن تر و ویرانگر تر باشد، قربانیان مبتلا به تراما در آن جامعه بیشتر هستند.

برای مثال هنوز در اروپا و بخصوص در آلمان شرقی گذشته و آلمان کنونی، قربانیان ترامای دو جنگ جهانی اول و دوم و حاکمیت استبداد های توتالیتر کمونیستی در شرق و فاشیستی در غرب آلمان، نسل بعد از نسل وجود دارند.

علاوه بر این امری که شاید غالب انسان ها از آن اطلاع ندارند، اینست که حاکمان مستبد، یا دقیقتر، آمران و عاملان خشونت های سیاسی در همۀ جوامع استبدادی، خود مبتلا به تراما هستند. این نوع از بیماران درد و رنج خشونت درونی خویش را برون افکنی می کنند و عملۀ استبداد می گردند.

در نوشتۀ بعدی، به تحقیق علمی ای خواهم پرداخت که پیامدها و آثار جسمی و روانی ترامای سیاسی را بیشتر توضیح می دهد.

منابع و مأخذ ها:

„Peripuberty stress leadsto abnormal aggression, alteredamygdala and orbitofrontalreactivityandincreasedprefrontal MAOA geneexpression“, Carmen Sandi, C. Marquez et al.; Translational Psychiatry, DOI: 10.1038/tp.2012.144