عذرا حسینی - به یاد سودابه

sedeyfi sodabeh 05032015سودابه سدیفی، زنی مبارز و وطن دوست ، بعد از مدتها دست و پنجه نرم کردن با بیماری سرطان غریب در وطن، چشم از جهان فرو بست. درگذشت این زن فرزانه و مبارز را به همسر گرامی و با محبت او و همه دوستانی که او را از نزدیک میشناختند تسلیت میگویم. مرگ او غمی بزرگ بر روح و روان من، که از زمانهای دور، از قبل از انقلاب او را میشناختم و مطمئنم، نیز بر همه کسانی که با او آشنا بودند، حاکم کرده است. از آن قسم درد و غم هایی که بزودی التیام نخواهند یافت و مزمن هستند. سودابه، دختری با صفا، مهربان، خنده رو، کم توقع و بی پیرایه بود. ساده میپوشید و ساده میزیست. با بچه ها روابطی دوستانه و صمیمانه برقرار میکرد، خیلی از بچه ها که پدران و یا مادرانشان، با او آشنا بودند و در یک جبهه فکری مبارزه میکردند، صمیمانه او را دوست داشتند. از آنجمله فرزندان من. چندی پیش سریالی تلویزیونی، تحت عنوان گذر از رنجها* میدیدم. هر قسمت از آن، زندگی سودابه را در نظرم تداعی میکرد. و مرا بیاد وی می انداخت و چهره اش در دیدگاهم جان میگرفت. انگار این فیلم تجسم سرنوشت و زندگی او بود. دختری که این نقش را ایفا میکرد، پیاپی گرفتار مصیبتی نو میشد. از بدو تولد تا انتهای زندگی. اما هر گرفتاری را که بدان مبتلا میشد، با اراده و عزمی قوی از میان بر میداشت و پشت سر میگذاشت. تا احساس یک گشادگی در زندگی میکرد و نور امید در افق زندگیش میدرخشید، دچار مصیبت دیگری میشد. مصیبتی که سختی ها، مشقات و غم ها و رنجهایی  را  با خود همراه میداشت. او می باید تمامی زندگیش را در مبارزه برای یافتن یک زندگی آرام و ایده آل که حق هر انسان است بسر می برد. همچنان  که سودابه کرد.

کار سودابه، پیش از انقلاب، مبارزه با رژیم شاه، از موضع استقلال و آزادی بود و  در زمان انقلاب در پاریس، گرد آوری اخبار مربوط به ایران انقلابی در روزنامه ها و مطبوعات فرانسه بود. او آنها را جمع آوری و ترجمه میکرد و در اختیار دفتر آقای خمینی میگذاشت. او بسیار فعال بود. چندین بار نیز خانم خمینی را برای معاینات پزشگی و غیره همراهی و کمک کرد. بعد از بازگشت به ایران مشاور بنی صدر در امور نهضت های آزادیبخش شد. بعد از کودتای خرداد 60 ، در 30 خرداد همراه من دستگیر شد. فردای آنروز من را آزاد کردند ولی او را نگاه داشتند و سالهای سال در زندان ماند و تحت انواع و اقسام شکنجه های سخت و تن و روح فرسا، بخاطر جرمهای نکرده قرار گرفت.

 

سودابه و شوهر سابقش آقای احمد غضنفرپور را برای شکستن اراده و خرد کردنشان به تلویزیون آوردند. وقتی او را در صفحه تلویزیون دیدم سال ها پیر و تکیده شده بود و غم و اندوه در چشمان سیاه بی گناهش موج میزد. در آن زمان، او هدف و آماج تیغ انتقادات برخی از مخالفان قرار گرفت، آنها غافل بودند که این دژخیمان، شکنجه گران، زورگویان و مستبدان هستند که در خور محکومیت اند و نه قربانیان استبداد و تحت اسارت ها و دربند ها. سودابه بعد از سال ها زندان، بالاخره آزاد شد. و چندی بعد ازدواج مجدد کرد و در شمال به کار کشاورزی مشغول گردید. تازه شروع کرده بود به یک زندگی آرام برسد، که سرطان بسراغ او آمد. چند مدتی در درد و رنج بسربرد، اما همیشه امید داشت. و این امید تا آخرین روزها همراهش بود. وقتی با او صحبت میکردی، احساس نمیکردی که سخت مریض است، اما بالاخره مرگ او را بکام خود کشاند و به رحمت ایزدی پیوست. روحش شاد باد. او در رویارویی با مرگ نیز ایستاد و به مبارزه و تلاش پرداخت و سر مشق شد.

17 اسفند 1393 برابر 8 مارس 2015                                                         

عذرا حسینی 

*گذر از رنجها نام سریالی است که اخیرا از سیمای جمهوری اسلامی پخش شد. هدف بنمودن عوامل برانگیزنده انقلاب بوده‌ است. اما آگاه و یا نا آگاه، این ستمدیدگی و استقامت زن ایرانی، در دو نظام استبدادی شاهی و ولایت فقیه است که نمایانده شده‌ است.

روز زن بر تمامی زنان و نیز مردان به خصوص آنها که برای احقاق حق مبارزه می کنند خجسته باد.